پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

روزهای پایانی اردیبهشت ماه بود. پیام‌های دوستان و اخبار رسانه‌های محلی یزد، خبر از حضور یکی از قاریان یزدی در سی و دومین مسابقات بین‌المللی قرآن می‌داد. همه مشتاق و امیدوار بودند تا «حسن دانش» رتبه افتخارآمیزی در این مسابقات کسب کند. هرچه به روز پایانی مسابقات نزدیک‌تر می‌شدیم، هیجان اهالی فرهنگ و جامعه قرآنی یزد و البته امیدشان به کسب رتبه همشهری‌شان بیشتر و بیشتر می‌شد. روز مسابقه قرائت فرا رسید و با نظر هیأت داوران، نام حاج حسن دانش به عنوان نفر اول قرائت سی و دومین مسابقات بین‌المللی قرآن اعلام شد.

من هم مانند بسیاری دیگر از مردم یزد، از برتری قاری جوان یزدی در بین رقبای مصری و پاکستانی و اندونزیایی و... خوشحال شدم، با اینکه شناخت چندانی از حاج حسن دانش نداشتم. صرفاً خبرهایی از حضورش در مسابقات قرآن و تصاویری از سیمای دلنشین او را در رسانه‌ها دیده بودم.

پس از بازگشت دانش به یزد و استقبال مردم و مسئولان از وی، سردبیر ماهنامه قبیله هابیل تماس گرفت و پیشنهاد یک گفتگوی صمیمی و مفصل با حسن دانش را مطرح کرد. پیشنهاد خوبی بود. واقعاً دوست داشتم از نزدیک با این نخبه قرآنی آشنا شوم و گپ و گفتی با او داشته باشم.

تماس گرفتم برای دعوت به مصاحبه. با متانت و مودبانه از گرفتاری‌ها و مشغله‌های فرهنگی و قرآنی‌اش گفت و گفت که کمتر به این‌جور کارها می‌رسم، اما با اصرار راضی‌اش کردم به یک ساعت گفتگوی دوستانه. از تماس تلفنی تا تعیین وعده و موعد مصاحبه چند روزی طول کشید تا اینکه یک عصر گرم تابستانی در دفتر ماهنامه همدیگر را دیدیم.

وقار و متانت اولین خصلتی بود که در حاج حسن می‌دیدم. با همان خوش و بش اول، صمیمی شدیم و نشستیم بر سر میز مصاحبه!

از خودش و خانواده‌اش پرسیدم. گفت:

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۰
احسان عابدی

دوست بزرگواری پیامک داد که: «نمی‌توانم به حادثه منا فکر نکنم؛ چه کار کنم؟!»

ذهنم را مشغول کرد. واقعاً این فاجعه اسفناک و یا ده‌ها حادثه و فاجعه مشابه و غیر انسانی که در جهان اسلام در حال اتفاق است را چگونه باید بنگریم؟!

دشمن داخلی و خارجی پیوسته در حال کشت و کشتار و خونریزی در بین مسلمانان است. یا در قالب رژیم غاصب و خونخوار صهیونیستی مستقیم به روی زن و بچه مسلمان فلسطینی آتش می‌گشاید، و یا شیعه را به جان سنی و سنی را به جان شیعه انداخته و روزی نیست که خبری دردناک از قتل عام مسلمانان دنیا به گوش‌مان نرسد.

مرتبط با این حوادث، یک خط فکری در بین طیفی از جامعه رواج یافته که معتقد است نباید به خبرهای بد و دردناک توجه کرد. این تفکر می‌گوید شنیدن و دیدن اخبار ناگوار از قتل و کشتار انسان‌ها باعث مکدر شدن روح می‌شود و توصیه می‌کند یا اساساً اخبار گوش نکنید و نخوانید و یا اخبار منفی را کنار بگذارید.

اما این تفکر نه تنها با مبانی اسلامی، بلکه با شئون انسانی هم سازگاری ندارد. مگر می‌شود نسبت به سرنوشت هم‌نوعان خود بی‌تفاوت ماند؟ مگر می‌توان هم‌نوعی را در یک گرفتاری عظیمی دید و چشم‌مان خود را به روی او بست؟! پس انسانیت چه می‌شود؟ مگر نگفت سعدی علیه‌الرحمه که: «بنی آدم اعضای یکدیگرند»؟!

اما اگر از زاویه دید یک مسلمان واقعی با اسلام ناب محمدی بنگریم، چند نکته اساسی در ذهن متجسم می‌شود:

  • اسلام دین بیداری است. اسلامی که با غفلت از جامعه اسلامی همراه باشد، اسلام نیست. قطعاً مسلمانان باید در جریان اتفاقاتی مثل فاجعه منا باشند. مگر می‌شود بیش از هزار نفر از حجاج در مراسم حج کشته شوند و مسلمان از آن بی‌خبر باشد؟!
  • می‌گویند اخبار و تصاویر وحشتناک است و روحیه انسان را خراب می‌کند. اولاً اگر خاطر کسی با دیدن و شنیدن چنین اخباری مکدر نشود، نشاید که نامش نهند آدمی! ثانیاً؛ نه تنها نسبت به مصایب مسلمین، بلکه نسبت به هر مصیبتی که بر انسان، مسلمان و غیرمسلمان وارد شود، باید متاثر شد و واکنش نشان داد.

اتفاقاً در این مواقع، متاثر شدن کم‌ترین کار و واکنشی است که از یک انسان بر می‌آید. با این کار حداقل در دل و بین خود و خدای خود ابراز انزجار از ظلم و ستم کرده و موضع خود را نسبت به واقعه مشخص می‌کنیم.

  • یک مسلمان متعهد همواره در حال مبارزه است. چه مبارزه با نفسانیت خود باشد یا مبارزه با دشمنان خارجی و موانعی که تحقق وعده‌های الهی را به تاخیر می‌اندازد. اما قبل از مبارزه باید از جوانب دشمنی مطلع شد و بعد از مطلع شدن، تاثر روحی و فکری است که می‌تواند آدمی را به حرکت وا دارد.

یعنی تا ندانیم، در پی آن احساس وظیفه‌ای نمی‌کنیم و تا احساس وظیفه نکنیم، حرکتی نخواهیم کرد. پس لازمه حرکت و مبارزه، دانستن و متاثر شدن است.

برادر و خواهر مسلمان من؛

خلاصه کلام؛ بگذار تصاویر و اخبار تکان‌دهنده این روزهای حجاج تو را تکان بدهد. بگذار روحت را اذیت کند. بخوان و ببین چه ظلم عمیقی بر جهان اسلام وارد شد. تصاویر پشته‌های از کشته درست شده حاجیان مکه را ببین تا از خودت بپرسی چرا و به کدامین گناه؟!

در پی هر حادثه مهمی موضع رهبر و سکان‌دار امین جامعه را بخوان و بشنو تا بتوانی نگاهت را و مسیر حرکتت را درست تنظیم کنی!

خبرهای غم‌زده این روزها را بخوان تا بدانی جهان اسلام از چه درد می‌کشد؟!

نه فقط اخبار و تصاویر فاجعه منا را، که خبرها و تصاویر غزه، فلسطین، سوریه، یمن، عراق، افغانستان و... را هم نگاه کن. ببین چگونه کودکان مظلوم را به خاک و خون می‌کشند؟ آن طفل شیرخواره را دیدی که صهیونیست‌های قصابِ غاصب، زنده زنده در آتش سوزاندند؟! می‌بینی چطور داعش دست‌ساخته آمریکا در سوریه و عراق سر می‌برد و اعدام دسته جمعی می‌کند؟!

آری؛ اینها من و تو را ناراحت، متاثر و خشمگین می‌کند. اما همین خشم و اندوه و بغض و کینه از ظلم و ظالم است که چرخ مبارزه را به حرکت در می آورد و به قول امام روح الله: «مبارزه، با رفاه طلبی سازگار نیست.»

باید «در جریان» باشی؛ خون دل بخوری و سینه‌ات سرشار از بغض انقلابی باشد تا بتوانی در حد وسع و توان خود علیه کفر و شرک و ظلم و ظالم مبارزه کنی.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۱:۴۲
احسان عابدی

طبق آنچه ما شنیده و خوانده‌ایم، در قدیم -نه دویست سیصد سال پیش، همین سی چهل سال پیش- علمای بزرگ را احترام و تکریمی خاص بوده است. مردم عالمان دینی و مخصوصاً آنها که اهل سلوک و تقوا بودند را مایه برکت زندگی خود و چراغ راهنمایی بر سر راه تاریک عاقبت بخیری می‌دانستند.

چه شده که امروز از عالمان بزرگ خود غافل شده ایم؟!

امروز (دوشنبه 29 شهریور 94) قبل از اذان مغرب توفیقی دست داد تا به خدمت روحانی جلیل‌القدر، حاج سید احمد دعایی یزدی برسم. خیابان انقلاب، کوچه بیدآباد، پلاک 48. زنگ زدم، همسرشان گفتند حاج آقا رفته‌اند روضه. تا یک ساعت دیگر می‌آیند.

یک ساعت سر کوچه منتظر شدم و وقتی مجدداً درب منزل‌شان رفتم، خودشان درب را باز کردند. اول گله کردند که صبح منتظرت بودم و چرا بدعهدی کردی و...!

گفتم حاج آقا من شرمنده‌ام. نشد خدمت برسم. حالا اشکالی ندارد. می‌روم و یک بار دیگر مزاحم می‌شوم.

حاج آقا گفتند: نه دیگر؛ حالا که مهمان شده‌ای باید بیایی داخل.

قبل از اینکه بنشینم روایتی به عربی خواندند و گفتند: مهمان روزی خودش را با خود می‌آورد. از قضا من تازه از روضه می‌آیم و این آش نذری امام حسین قسمت شما بوده!

رفتند بشقاب و قاشقی آوردند و دادند دستم تا هرچقدر خواستم بخورم! 

نیم ساعتی با حاج آقا صحبت کردم و از صافی دل و بی‌آلایشی روح شان لذت بردم.

از وضعیت فرهنگی و اعتقادی مردم این زمانه دلگیر بودند. نظرشان این بود که دیگر چیزی نمانده!

به هر حال، نیم ساعت باصفایی بود. کاری به مواضع سیاسی این عالم عزیز ندارم. من از صفای باطن‌شان لذت بردم.

وقتی گفتم شما علمای بزرگ برکت این شهر و دیار هستید، گفتند: من اصلا هم بزرگ نیستم. برکتی هم ندارم. سال تا ماه می‌گذرد و کسی در خانه ما نمی‌آید. خودم هم تا کسی نیاید برای منبر ببردم، بیرون نمی‌روم. بروید سراغ آقای علاقبند که به جز ایشان دیگر کسی برای ما نمانده است!

 

حیف است. به خدا حیف است چنین افرادی را فراموش کنیم. چقدر در زندگی مادی و مصرف‌گرای خودمان غرق شده‌ایم؟!

اینها یکی یکی دارند می‌روند. ما می‌مانیم و دنیای پست و مادی خود و روزمرگی‌ها‌ی‌مان.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۳
احسان عابدی

بررسی تاریخ زندگانی ائمه اطهار(علیهم السلام) نشان می‌دهد که هیچ‌گاه عنصر مبارزه سیاسی از حیات جاودان آنها پاک و یا حتی کمرنگ نشده است. آنچه که مورد تایید مورخان و اسلام شناسان است، تفاوت در شیوه و روش مبارزه بین ائمه، به فراخور مقتضیات زمانی هریک از آن بزرگواران است، وگرنه امامان شیعه لحظه‌ای خود را فارغ از مبارزه الهی و عمل به تکلیف سیاسی خود ندیده‌اند.

یکی از ائمه اطهار(علیهم السلام) که زیرکی فراوانی در نوع مبارزه سیاسی خود به خرج داده و به خوبی دشمن را زمین‌گیر کرده است، امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) است. در این نوشته، مروری می‌کنیم بر تحلیل رهبرمعظم انقلاب از رفتار و سیره سیاسی امام رضا(علیه السلام) تا از منظر یک عالِم و امام شناس با مبارزه سیاسی این امام همام آشنا شویم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۶
احسان عابدی

مساله ترورهای سیاسی بعد از انقلاب اسلامی به عنوان یکی از کارویژه‌های دشمنان انقلاب در اوایل پیروزی نهضت اسلامی تعریف شد و در ترورهای کور منافقین، بسیاری از یاران اصیل و متعهد و با بصیرت انقلاب را به شهادت رساند. از جمله شهدایی که می‌توان ترورش را «سیاسی» نامید، شهید سید حسن آیت است.

سید حسن آیت در سال 1317 در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد و تحصیلاتش را در آن شهر ادامه داد و به تحصیل علوم دینی و حوزوی پرداخت و به تهران آمد. سال 1337 از دانشسرای عالی تهران لیسانس ادبیات فارسی‌اش را گرفت و برای مقطع فوق لیسانس، جامعه شناسی را انتخاب کرد.

آیت به تدریس در آموزش و پرورش در شهرستان فریدن مشغول شد و شغل معلمی پیشه کرد. اما چه در زمان تحصیل و چه در زمان تدریس، به مبارزه با رژیم طاغوت می‌پرداخت.

در بحبوحه فعالیت‌های سیاسی سال های دهه 30، حزب «زحمتکشان ملت» ایران که از طرفداران آیت‌الله کاشانی بودند، مورد علاقه بسیاری از جوانان انقلابی و ضد رژیم قرار می‌گرفت. آیت هم وارد این حزب و دسته شد و با مظفر بقایی همکاری می‌کرد. اما این همکاری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۳۱
احسان عابدی

یک نکته جالب درباره توافق هسته‌ای ایران و 5+1 این است که هم در جمهوری اسلامی ایران و هم در آمریکا و اسرائیل، طیف آرمان‌خواه دو جبهه با توافق هسته‌ای مخالف هستند.

آرمان‌خواهان ایرانی معتقدند با این توافق، استقلال، شرف، وجهه انقلابی و دستاوردهای بومی کشور را از دست می‌دهیم، به قیمت برداشته شدن شرطی و نسیه چند تحریم، آن هم پس از چند سال، آن هم در صورت موافقت آژانس و کنگره و...

 

آرمان‌‌خواهان آمریکایی نیز معتقدند که این توافق همین که هسته‌ای شدن ایران را (ولو به اندازه غنی‌سازی صوری و زیر 4 درصد) می‌پذیرد و «شاید» منجر به برداشته شدن تحریم‌ها و قوی شدن اقتصاد ایران بینجامد، توافقی بد و به ضرر آمریکاست.

 

جالب است که در هر دو کشور، این آرمان‌خواهان، به عنوان «تندرو» و «افراطی» نامیده می‌شوند!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۹
احسان عابدی

گفتگو با استاد حاج حسن دانش؛ نفر اول مسابقات بین المللی قران کریم

برگزیده شدن حاج حسن دانش به عنوان نفر اول مسابقات بین المللی قران کریم، افتخاری برای جامعه فرهنگی و مذهبی دارالعباده یزد به ارمغان آورد. برای آشنایی بیشتر با این قاری ممتاز و جوان، پای صحبت‌های او نشستیم و گفتگویی کردیم که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.

آقای دانش؛ مختصر و مفید خودتان را معرفی کنید.

من حسن دانش، متولد 10 تیر 1365 در محله شیخداد یزد هستم. خانواده‌مان فضای معنوی و خوبی داشت و پدر و مادرم افراد بسیار معتقدی بودند و هستند. پدرم بقالی دارند و مادرم خانه‌دار هستند. ما سه پسر و یک دختر هستیم که من فرزند دوم خانواده هستم. تحصیلاتم هم سطح دو حوزه است.

فعالیت قرآنی شما از کی شروع شد؟

شروع فعالیت‌های قرآنی من از کودکی و در 5 سالگی بود. من تلاوت قرآن را از ....

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۵
احسان عابدی

روایت معروفی است که فاصله بین حق و باطل چهار انگشت است؛ از چشم تا گوش، یعنی از دیدن تا شنیدن. در این چند روز حرف و حدیث‌های فراوانی در تخریب و نقد و تحریم فیلم سینمایی «رستاخیز» شنیدم و در جریان پویش‌ها و تحرکات زیادی برای جلوگیری از اکران این فیلم قرار گرفتم که مخصوصاً مذهبی‌ها را به پیوستن به جمع معترضین به رستاخیز دعوت می‌کرد. اما حق را در این دیدم که بر اساس شنیده‌هایی چند از شبکه‌های بی در و پیکر اجتماعی و «شعر» شاعرانی بی نام و نشان موضع‌گیری نکنم.

در اولین روز اکران رستاخیز در یزد، فرصت تماشای آن از پرده سینما مهیا شد تا پس از «دیدن»، امکان ارائه نقد و نظر میسر شود و «ندیده» در رد یا تایید آن حرفی نزده باشیم.

جمله آخر را همین ابتدا بگویم: رستاخیز در مجموع فیلم متوسطی است که ایراداتی اساسی هم دارد، اما آن‌چنان که جوسازی منفی نسبت به آن شده، به این شدت قابل شماتت نیست.

گواه ادعای متوسط بودن فیلم این است که چیز جدید و خارق‌العاده‌ای در آن نیست. قصه که قصه کربلا است و نهضت سیدالشهدا(ع) با مایه‌ای افزوده از تخیلات نویسنده در روایت «بکیر بن حر» که نام و نشان چندانی از او در تاریخ نیست، به جز شهادتش در کربلا. تصویر نبردها هم خوب است، اما با تکنیک‌های امروز فیلم‌سازی دنیا، معمولی به حساب می‌آید. جلوه ویژه خاصی هم به کار گرفته نشده است. به جز خواب و خیالی که بکیر از طوفان دریا و کشتی متلاطم می‌بیند و صحنه شهادت سیدالشهدا(ع).

روایت رستاخیز

رستاخیز راوی ندارد، اما ناظری دارد به نام «بکیر بن حر بن یزید ریاحی» که فرزند حر معروف کربلاست. ظاهراً از زندگی و سرگذشت بکیر بن حر ریاحی قبل از عاشورا نقلی در منابع تاریخی نیست و تنها دو نقل مربوط به شهادتش موجود است. اما در سایت رسمی فیلم رستاخیز درباره او نوشته‌اند: «بُکیر ابن‌ِ‌ حُر که به عنوان پیکِ ویژه‌ی دربارِ دمشق انتخاب شده است، مامور رساندنِ نامه یزید به مدینه می‌شود. او که جوانی پُرشور و در جستجوی حقیقت است، در مدینه درمی‌یابد که حاملِ نامه‌ای است که در آن به قتلِ حسین(ع) فرمان داده شده است. بُکیر در مکه با افکار و اندیشه‌های امام حسین(ع) آشنا می‌شود...»

اینکه چرا به واقعه کربلا از این زاویه دید نگریسته شده و شخصیتی مبهم در نقطه ثقل داستان قرار گرفته است، واقعاً جای سوال دارد. شاید پاسخ کارگردان این باشد که برای بار داستانی فیلم و حضور یک راوی بیرونی که بتوان او را فرا تر از واقعیات تاریخی به تحرک درآورد، گزینه بکیر بن حر که هم در کربلا حاضر بوده و هم نام و نشانی از او در تاریخ نیست، بهترین گزینه است. البته این پاسخ از منظر فیلمسازی و داستان‌نویسی قابل قبول است.

اما در کنار شخصیت بُکیر، «حفص بن عمر سعد» هم هست که این دو درگیر رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر می‌شوند و متاسفانه باید گفت رقابت حفص با بکیر در سرتاسر فیلم سایه گسترده و پررنگ شده است. تا جایی که اوایل فیلم، حدود 10 دقیقه به مسابقه این دو نفر در جمع سران کوفه و سربازان کوفی می‌گذرد که بودنش چیزی به فیلم نیفزوده و نبودنش هم خللی به فیلم وارد نمی‌کند. شاید به دلیل بار هیجانی در فیلم گنجانده شده است!

علاوه بر این، گاه گاه، نگاه‌های حسادت‌آمیز حفص به بکیر در فیلم نشان داده می‌شود که واقعاً وجهی ندارد و مخاطب را از اصل ماجرای کربلا خارج می‌کند. گویی دارد فیلم تقابل حفص بن عمر سعد با بکیر بن حر ریاحی را می‌بیند!

از جمله زواید دیگر فیلم، ماجرای برخورد بکیر با کنیزی است که زنگوله‌ای از خزانه یزید دزدیده و بکیر از یزید می‌خواهد کنیز زیبارو(!) را به او ببخشد. بعد هم کنیز را به پدر مقدسی در یک دیر مسیحی می‌سپارد. علت حضور این ماجرا در فیلم رستاخیز را نیز احتمالاً شخص کارگردان فقط می‌داند.

از جمله نقدهای اساسی‌ای که به نظرم به کارگردانی فیلم وارد است، انتخاب بازیگر برای شخصیت‌های تاریخی است. در ابتدای فیلم، معاویه پیرمردی با محاسنی سفید و با چهره‌ای نورانی نشان داده می‌شود.

نقش یزید و عبیدالله بن زیاد هر دو به بابک حمیدیان سپرده شده که به هیچ وجه نمی‌توان او را در قالب این دو شخصیت پذیرفت.

 انوش معظمی، بازیگر نقش شمر بن ذی‌الجوشن نیز واقعا اشتباه انتخاب شده است.

بدتر از اینها، شخصیت مسلم بن عقیل است که با گریم و چهره‌ای بدون معنویت و نه در شأن مسلم بن عقیل نشان داده می‌شود.

اما در باب چالش برانگیزترین موضوع فیلم رستاخیز، یعنی نشان دادن چهره حضرت عباس(ع)، علی اکبر(ع) و... نیز باید چند نکته را اشاره کرد:

اول اینکه طبق استفتاء از مراجعی مانند امام خمینی، آیات عظام خامنه‌ای، مکارم شیرازی، سیستانی، بهجت و... نشان دادن چهره ذوات مقدسه به شرطی که موجب وهن آنها نشود و شخصیت مقدس آنان را در ذهن مردم خدشه‌دار نکند و حرمت‌شان رعایت شود، اشکالی ندارد.(مجموعی از استفتائات در سایت رسمی فیلم رستاخیز منتشر شده است.)

در نسخه اکران شده فیلم رستاخیز، چهره حضرت ابوالفضل العباس(ع) مشخصاً نشان داده شده است. گویا در نسخه اولیه، حضرت علی اکبر(ع) نیز نشان داده شده که در نسخه اکران عمومی حذف شده و اگر هم چهره‌ای نشان داده می‌شود، نامی از شخصیتش برده نمی‌شود.

به نظر نگارنده، هم گریم و هم بازی بازیگر شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع) خوب از کار درآمده است.

معترضین به فیلم گفته‌اند:«حضرت فردی زیبا رو، گردن کلفت و متکی به زور بازو نمایش داده شده است» که واقعاً این‌گونه نیست. متانت و ادب حضرت در فیلم نمایان است. ضمن اینکه هیچ جای فیلم «گردن کلفتی» و «اتکا به زور بازو» توسط ایشان به نمایش در نیامده است. در صحنه نبرد و دفاع از مشک آب حضرت مبارزه می‌کند و چندین نفر از سپاه یزید را می‌کشد که این مقدار و حتی بیش از این، واقعیت داشته و مگر می‌شود عباس بن علی را قدرتمند و مبارز نشان نداد؟! لذا به نظرم این ادعا، توهینی از سوی معترضین است به حضرت عباس(ع).

البته نشان دادن چهره ایشان می‌توانست در دفعات کمتری اتفاق بیفتد و لزومی ندارد گاه و بی‌گاه و بدون دلیل و دیالوگ، چهره‌ای از حضرت نشان داده شود.

علاوه بر این، از معترضین باید پرسید که مگر سال‌های سال نیست که در تعزیه‌خوانی‌ها و شبیه‌گردانی‌های ایران، تعزیه‌خوانان در نقش این ذوات مقدسه بازی می‌کنند و چهره‌شان هم مشخص است؟ تعزیه یک هنر تصویری است و فیلم نیز هنری دیگر در عرصه تصویر. چرا در این همه سال ایرادی از نشان دادن چهره حضرت عباس(ع) و علی اکبر(ع) و قاسم و امام حسین(ع) و... گرفته نشده است؟ باز اگر در این فیلم حساسیتی برای نشان داده چهره زیبا و درخور شأن از حضرات به کار گرفته شده، گاه در تعزیه‌ها دیده می‌شود که افرادی با چهره پیر و موی و محاسن سفید مثلاً در نقش حضرت علی اکبر(ع) بازی می‌کنند! یا تعزیه‌خوانی پیر و لاغر اندام، نقش حضرت عباس(ع) را ایفا می‌کند!

بدیهی است که نگارنده حساب مراجع عظام تقلید را از معترضین عامه این فیلم جدا می‌داند و نظرات آنها را محترم می‌شمارد و این پرسش‌ها از کسانی است که عمدتاً بدون دیدن فیلم و با راه انداختن کمپین و پویش و... علیه فیلم داد سخن می‌رانند.

 

ایرادات تاریخی فیلم

علاوه بر حضور اساسی شخصیت بکیر بن حر ریاحی در فیلم، در حالی که نام و نشانی از وی در منابع نیامده است، چند ایراد تاریخی دیگر به ذهن نگارنده می‌رسد:

  • ماجرای شهادت حضرت علی اصغر(ع) در اکثر مقاتل به صورت پرتاب تیر سه شعبه توسط حرمله بن کاهل نقل شده است، اما در فیلم رستاخیز، عمر بن سعد به گروهی از سربازانش دستور می‌دهد و آنها به صورت دسته جمعی تیر پرتاب می‌کنند و حضرت شهید می‌شود. ضمن اینکه این صحنه هیچ معنویت و اندوهی در پی ندارد. البته شبهه ریختن خون حضرت علی اصغر(ع) روی سم اسب، در نسخه اکران عمومی اصلاح شده و خونی که سیدالشهدا(ع) به آسمان می‌پاشند، به زمین برنمی‌گردد.
  •  
  • بیشتر مقاتل آتش زدن خیمه‌های اهل بیت را بعد از شهادت امام حسین(ع) نقل کرده‌اند، اما در فیلم، هنوز حضرت روی اسب در حال نبرد است که سپاه کوفه به خیمه‌ها حمله کرده و آنها را آتش می‌زنند.
  •  
  • رفتن حضرت عباس(ع) به علقمه و شهادت ایشان از جمله صحنه‌های حماسی فیلم است که واقعاً خوب از کار درآمده است. اما مشهور است وقتی حضرت بر زمین می‌افتند، در لحظه آخر با فریاد «یا اخا! ادرک اخاک» امام حسین(ع) را صدا می‌زنند و حضرت بالای سرشان حاضر می‌شود. اما در فیلم، پس از به زمین افتادن عباس(ع)، امام حسین(ع) دفعتاً ظاهر می‌شوند که بهتر بود فریاد یا اخای عباس بن علی(ع) نیز به تصویر درمی‌آمد.

احتمالاً ایرادات دیگری نیز از نظر تاریخی و استنادی به فیلم وارد باشد، اما باید این را هم پذیرفت که تمام وقایع را نمی‌شود در قالب یک فیلم 3 ساعته نشان داد. از سوی دیگر، از تمامی علما و مقتل شناسان و روضه خوانان خواهش می‌کنم فیلم را ببینند و اعلام نظر کنند، نه اینکه ندیده و بر اساس شنیده‌ها دست به نقد و تحریم فیلم بزنند.

کیفیت کاری رستاخیز

همان طور که اشاره شد، رستاخیز فیلم متوسطی است. شخصاً صحنه‌های مربوط به واقعه کربلا در فیلم «مختارنامه» بیشتر به دلم نشست تا فیلم رستاخیز. حتی این سوال برایم مطرح شد که چرا ساخت چنین فیلمی باید سال‌ها طول بکشد و میلیاردها خرجش شود؟ مگر چه اتفاق بزرگی در آن است؟

شبهات معترضین

بعد از تماشای فیلم، به بسیاری از ایرادات معترضین فکر کردم و متاسف شدم که چرا باید با مطالب بی‌پایه و گاه دروغ، دست به نقد و اعتراض زد؟ مثلاً گفته‌اند چرا کربلا کوهستانی نشان داده شده است؟ در حالی که تصاویر کوهستان مربوط به منطقه «ذوحسم» جایی که حر بن یزید کاروان امام را متوقف کرد، است و ربطی به کربلا ندارد.

یا مسائلی درباره حضرت علی اکبر و قاسم بن الحسن(ع) مطرح شده، در حالی که این دو بزرگوار در فیلم حضور ندارند و صحنه‌های مربوطه به آنها حذف شده است.

یا در نقدی جالب گفته شده که در صفوف نماز خیمه سیدالشهدا(ع) فاصله‌ای پنج متری بین صفوف و امام و ماموم دیده می‌شود که احتمالاً کارگردان برای بزرگ‌تر نشان دادن صفوف دست به این اقدام زده است!!

پایان

گرچه سخن از این فیلم هم‌چنان باقی است، اما کلام طولانی و از حوصله خارج شده است. باید یادآور شوم که نقدهای نوشته شده در این یادداشت، نقدهایی است که در هر فیلمی می‌توان مشاهده کرد و این یادداشت از باب معارضه یا مخالفت با فیلم رستاخیز نگاشته نشده است. به نظرم بهتر است فضا را بازتر کرد. قبول دارم که در یکی دو مورد تحریف تاریخ صورت گرفته، اما می‌توان این تحریفات را اعلام کرد. نه اینکه کارگردان را تهدید کرد و سینما را آتش زد و تجمع و تحصن راه انداخت و...! باور کنید با این وضعیت، هنرمندان از کار هنری مذهبی و عاشورایی ترسیده می‌شوند.

اما می‌خواهم ورای تمام این نقدها بر یک مساله تکیه کنم و آن اینکه واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) همیشه با روضه و حزن و اندوهی جدانشدنی همراه بوده است. اما فیلم رستاخیز نتوانسته روضه‌ای مصور برای شیعه حسین(ع) باشد و این، کم انتقادی نیست...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۷:۰۵
احسان عابدی

«در محضر حاج شیخ غلامحسین ابویی؛ یار دیرین و صمیمی مرحوم آیت الله ابوترابی»


آدمی در طول حیات چند روزه خویش، با افراد زیادی نشست و برخاست دارد و دوستان و رفقای فراوانی به خود می‌بیند. اما معمولاً آدم‌ها از بین دوستان خود، با یکی-دو نفر بیش از بقیه انس و الفت می‌گیرند و سَر و سِرّ خود را با آنها در میان می‌گذارند. مرحوم آیت‌الله ابوترابی در طول عمر خود، دوست رفیق و شفیقی داشت به نام «حاج شیخ غلامحسین ابویی» که برای مردم یزد و مخصوصاً اهالی محله نجف آباد و رحمت آباد شناخته شده‌اند. آقا محسن، یکی از فرزندان مرحوم ابوترابی، می‌گوید: «ارتباط پدرم با حاج شیخ غلامحسین ابویی، ارتباط عجیب و نزدیکی بود. ما کسی را نمی‌شناختیم که پدرمان آنقدر با او صمیمی باشد و ارادت خاص به او داشته باشد.»

شنیدن این ارتباط نزدیک و صمیمی بهانه‌ای شد تا یک شب در معیت چند تن از اعضای خانواده مرحوم ابوترابی، به منزل حاج شیخ برویم. منزل ساده و قدیمی ایشان در نجف آباد، از زهد و پاکی‌شان حکایت می‌کند. حاج شیخ با لبان متبسم وارد اتاق پذیرایی می‌شود. در عین‌حالی که کهولت سن و بیماری، حاج شیخ را کم‌توان کرده، اما همچنان خوش‌رو و از نظر روحی، سرزنده و شاداب است. بعد از احوال‌پرسی، روی تخت خود جا می‌گیرد و ما پای صفا و صمیمیت او می‌نشینیم.

یکی از فرزندان مرحوم ابوترابی سر صحبت را باز کرده و از ارادت پدرشان به حاج شیخ غلامحسین تعریف می‌کند که حاج شیخ می‌گوید: «خدا رحمتش کند، مدت زمانی که ایشان در حال کما و در بیمارستان بودند، وقت سختی و مریضی من هم بود و نتوانستم عیادت‌شان کنم. اما ایشان آقایی و بزرگواری‌شان درباره ما همیشه اعمال می‌شد و بی‌جهت ما را تعارف می‌کردند.»

 آقا محسن می‌گوید: «من در دفترهای مرحوم ابوی دیدم که خیلی جاها از شما ذکر خیر کرده‌اند و نوشته‌اند که مثلاً در این مورد باید با شیخ غلامحسین مشورت کنم. ما همیشه می‌دیدیم که اگر سوالی یا ابهامی درباره امری برای‌شان پیش می‌آمد، با شما طرح موضوع می‌کردند و جواب می‌گرفتند.»

یکی از فرزندان حاج شیخ غلامحسین هم این مساله را تایید کرده و می‌گوید: «بعضی وقت‌ها آقای ابوترابی تلفن می‌کردند و با پدرمان درباره مسائل تحقیقی و نقل‌ها و روایات در منابع مختلف با یکدیگر صحبت می‌کردند. هربار حدود 40 یا 50 دقیقه مکالمه آنها طول می‌کشید و همه‌اش هم صحبت کتاب و مباحثه علمی و تاریخی بود. گاهی آقای ابوترابی زنگ می‌زدند و مطلبی می‌پرسیدند. پدرمان می‌گفتند در فلان کتاب و در فلان صفحه چنین مطلبی نوشته شده و دقیقاً هم مرحوم ابوترابی را به مقصد می‌رساندند. تعجب ما از پرسش‌گری و تحقیق دقیق آقای ابوترابی در عین کهولت سن بود.»

حاج شیخ اما هم‌چنان متواضعانه از مرحوم ابوترابی تعریف می‌کند و می‌گوید: «ایشان عینک‌شان به ما گرفته بود. مثل سلطان محمود که عینکش به ایاز گرفته بود. ایشان شخصی پاک و پاکیزه و شجاع بود. روزی در محضر امام جمعه بودیم. کسی منبر رفته بود و می‌کَند و بر باد می‌داد. آقای ابوترابی هم نشسته بود و نگاه می‌کرد. وقتی منبر تمام شد، رفت جلو و گفت: این حرف‌ها را شما نباید بزنید. آن شخص هم با حالتی گفته بود: برو، برو! آقای ابوترابی هم گفت: تو برو عقلت را میزان کن! همیشه مجاهدانه به میدان مخالفین نظام می‌رفت و از چیزی باکی نداشت.»

از زمان آشنایی شیخ غلامحسین با مرحوم ابوترابی می‌پرسیم. لحظاتی فکر می‌کند، اما اولین روزهای آشنایی‌شان را یادش نمی‌آید. می‌گوید: «خیلی قدیم‌ها بود. نمی‌توانم معین کنم. تقریباً 60 سال پیش بود.» حاج‌آقا ابویی درس و حوزه را قبل از مرحوم ابوترابی شروع کرده بوده و برخلاف آن مرحوم که چند سالی در حوزه قم درس خوانده بودند، تحصیلات ایشان در یزد بوده و به دلیل مشکلات جسمی و سرپرستی خانواده و... قم نرفتند. اما تاکید می‌کند که «چیزی که ما را به هم رساند، اشتراک هدف و آرمان و سرسپردگی به امام و انقلاب بود.» حاج شیخ از ارتباط نزدیک و عاطفی خود و مرحوم ابوترابی با شهید صدوقی هم سخن می‌گوید و به توصیه مرحوم حاج شیخ محمدعلی صدوقی به دفترشان اشاره می‌کند: «مرحوم محمدعلی صدوقی توصیه کرده بودند که دو نفر را در دفتر احترام کنید، چون مورد احترام شهید صدوقی بودند، یکی آقای ابوترابی و یکی شیخ غلامحسین.»

از حاج‌آقا درباره سطح علمی و مطالعات مرحوم ابوترابی هم سوال کردیم. جواب ایشان این بود که: «اِنَّ آثارنا تَدلُّ عَلینا، فَانظروا بَعدَنا اِلی الآثار. شما به کتاب‌هایی که ایشان نوشته‌اند، نگاه کنید تا به قدرت علم و تحقیق ایشان پی ببرید. آثار وجودی ایشان آثار مکتوب و اولادشان هستند و اولادشان هم هرکدام یک آیت‌الله ابوترابی هستند.»

وضعیت جسمانی حاج شیخ اجازه نشستن و صحبت کردن بیش از این را نمی‌داد. به زعم خودشان، خیلی از خاطرات‌شان از یاد رفته است، اما ارادت‌شان چه در طول حیات و چه پس از ممات، هم‌چنان به مرحوم ابوترابی عیان است. خدا این عالمان وارسته و زاهد را برای شهر و دیارمان حفظ کند.

منتشر شده در یادنامه آیت الله ابوترابی/ ماهنامه قبیله هابیل

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۴
احسان عابدی

در دهمین سالروز سوم تیر و انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور دولت نهم، بازار تحلیل ها پیرامون چگونگی انتخاب وی توسط مردم مخصوصاً در بین رسانه‌ها و شخصیت‌های مخالف وی گرم شده است.

روزنامه شرق در شماره روز سوم تیر خود، با اختصاص صفحه اول خود به عکس جالبی از چسباندن پوستر احمدی نژاد به دیوار توسط یک دختر بچه، یادداشت‌ها و گزارشات و مصاحبه‌هایی دباره احمدی نژاد منتشر کرده است.

در بین اینها، یک مطلب از «حسین مرعشی» در صفحه 7 شرق منتشر شده که همان دو جمله اولش، برایم جالب و خنده‌دار بود!

ایشان نوشته اند: «آقــای احمدی نــژاد در فراینــدی ویــژه، رئیس جمهــور ایــران شــد. درواقع نه بنــده و نه هیچ یــک از مســئولان کشــور و نه مــردم تصور نمی‌کردند چنین فردی بتواند رئیس جمهور شود.»

می‌بینید؟! تا آنجا که می‌گوید من تصور نمی‌کردم احمدی نژاد رئیس جمهور شود که هیچی! اصلاً مهم نیست. عدم تصور هیچ‌یک از مسئولین هم بماند. اما وقتی می‌گوید مردم هم تصور نمی‌کردند احمدی نژاد رای بیاورد، قدری ماجرا خنده‌دار می‌شود. اگر مردم تصور نمی‌کردند، پس آن 17 میلیون رای را چه کسی به احمدی‌نژاد داد؟! از کجا آمد؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۶
احسان عابدی