پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید صدوقی» ثبت شده است

اهمیت واقعه تاریخی 15 خرداد سال 1342 و نقش آن در نهضت امام خمینی(ره) چنان واضح است که از آن به عنوان جرقه انقلاب اسلامی یاد می‌شود. اگرچه کانون این واقعه قم و تهران بوده اما شهرهای دیگری مانند مشهد، تبریز، شیراز، اصفهان و... نیز به تبع آن واقعه نقش خود را ایفا کرده‌اند.

در بین شهرهای اثرگذار در واقعه 15 خرداد، تاکنون نامی از یزد و یزدی‌ها به میان نیامده و در اسناد و مدارک و یا اخبار و گفته‌ها درباره اوضاع و احوال یزد در زمان این رخداد به ندرت سخنی نقل شده است.

بنا بر این تاریخ شفاهی و کسب اطلاع از شاهدان و حاضرانی که هم حوادث آن روزها را درک کرده باشند و هم در حال حاضر حافظه آنها یاری‌شان کند، بهترین الگوی تحقیق درباره تاریخ واقعه در شهر یزد محسوب می‌شود.

اما به راستی یزد در زمان وقوع حادثه 15 خرداد سال 42 چه حال و روزی داشته است؟!

تحقیقات انجام شده نشان داد که عمده مطلبی که از تحرکات مردم یزد در خرداد ماه 42 مطرح شده، تعطیلی نماز جماعت در چند مسجد برای چند روز و تاثر خاطر شهید آیت‌الله صدوقی نسبت به واقعه و عزیمت ایشان به قم و تهران است.

در راستای کسب اطلاعات بیشتر، به اسناد منتشر شده از ساواک یزد مراجعه شد که اخیراً در قالب کتابی با عنوان «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد» چاپ و منتشر شده است.

طبق اطلاعات کتاب «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد» سند و گزارشی از اتفاقات 15 خرداد 42 در یزد ثبت نشده است. در صفحه بیست و یک از مقدمه این کتاب چنین نوشته که: «با وجود اینکه گزارشی در مورد چگونگی اتفاقات 15 خرداد و ادامه آن در یزد، در دسترس نیست و به نظر می‌رسد که این شهر، یکی از کانون‌های خاموش مبارزه در این دوران بوده، در سال 1349 گزارشی به نام آقای بمانعلی حسنی به ثبت رسید که نشانگر حرکت مردمی در جریان 15 خرداد در میدان امیرچخماق بوده است:

نامبرده بالا و چند نفر دیگر در سال 42 در میتینگی که در میدان امیرچخماق یزد تشکیل شده بود، شرکت داشته و نسبت به رئیس مملکت اهانت نموده است.»

کل سند و گزارش به جا مانده از ساواک درباره خرداد 42 در یزد همین مقدار است که البته اشاره‌ای هم به تاریخ دقیق میتینگ ندارد و مشخص نیست که آیا ارتباطی با واقعه 15 خرداد داشته یا نداشته است؟ ضمن اینکه آقای بمانعلی حُسنی سال‌ها پیش فوت کرده و اطلاعات یا خاطراتی از ایشان به جا نمانده است.

لذا صرف نظر از اسناد و گزارشات رژیم پهلوی، برای کسب اطلاعات بیشتر، خاطرات چندتن از کسانی که هم سن و سال‌شان به آن روزها می‌رسید و هم دستی در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی آن زمان داشتند، در نظر گرفته شد. ذکر این نکته مهم است که علما و روحانیون یزدی که الان سرشناس هستند، در روز واقعه در یزد نبوده‌اند و بیشتر آنها شاهد واقعه در قم بوده‌اند.

یکی از افرادی به آنها مراجعه شد، متولد سال 1319 است و در زمان واقعه 15 خرداد، 23 سال داشته است. وی تمایلی به ذکر نام خود ندارد، اما می‌گوید خبر سخنرانی امام در 13 خرداد و حوادث 15 خرداد، روز 16 خرداد به گوش مردم یزد رسیده است. در این روز که به مناسبت سوم شهادت امام حسین(ع) مراسمی سنواتی در مسجد ملااسماعیل برگزار شده بوده، هیئات شهر، مردم و علماء همه جمع بوده‌اند: «وقتی وارد مسجد ملااسماعیل شدم دیدم جوّ جداگانه است و پدر من آنجا نشسته‌اند پهلوی شهید صدوقی و به گریه افتاده بودند. از هرکسی پرسیدم از دوستانی که بودند، گفتند آقای خمینی را گرفته‌اند و برده‌اند تهران و دیروز هم قم و تهران کشتار شده است.»

وی درباره واکنش علمای یزد به دستگیری امام خمینی(ره) می‌گوید: «واکنش خیلی شدید و علنی نبود. چون جوّ به شدت خفقانی بود. به هرحال دعا برای مراجع و آمینی که مردم می‌گفتند شدید بود.» همچنین درباره محتوای سخنرانی سخنران مراسم که مرحوم حجت‌الاسلام وزیری بوده است، می‌گوید: «در سخنرانی‌شان هیچ اشاره‌ای نکردند و ساده صحبت کردند. آخر کار در دعاهایی که کردند، دعاهای بودار کردند.»

وی در پاسخ به واکنش‌های بعدی مردم و علمای یزد به واقعه 15 خرداد می‌گوید: «هرچه که بود سِکرِت {محرمانه} بود و دو به دو و در محافل خصوصی بود.»

وی از میتینگ سیاسی در میدان امیرچخماق (طبق گزارش سند ساواک) نیز اظهار بی اطلاعی می‌کند. البته وی تعطیلی چند روزه نماز جماعت به دستور شهید صدوقی را به یاد دارد و پدر ایشان هم از جمله ائمه جماعتی بوده که نماز جماعت خود را تعطیل کرده و البته مورد اعتراض بخشی از مردم قرار می‌گیرد. چرا که به قول وی، مردم یزد هنوز آمادگی این اقدامات را نداشته‌اند.

مجموع خاطرات و برآیند تحلیل او این است که مردم یزد در آن زمان هنوز روحیه انقلابی و همراهی با امام خمینی(ره) را نداشته‌اند و نسبت به واقعه 15 خرداد 42 نیز واکنش خاصی نظیر آنچه در شهرهای قم، تبریز، شیراز و... رخ داد، از خود نشان نداده‌اند.

شخص دیگری که به او مراجعه شد، آقای محمدرضا انتظار بقیه‌الله بود که به آقای انتظاری مشهور است. انتظاری رئیس کتابخانه وزیری یزد است و به لحاظ حافظه و یادآوری خاطرات قدیم یزد شهره است. وی در سال 42 معلم بوده‌است.

مصاحبه با محمدرضا انتظاری نیز نتیجه‌ای نداشت و با اینکه حافظه وی حتی حوادث سال‌های 1332 را به یاد می‌آورد، اما به جز تعطیلی چند روزه نماز جماعت در برخی مساجد شهر یزد، مطلب خاصی از 15 خرداد 42 در یزد به خاطر نداشت و حجت‌الاسلام والمسلمین سید احمد دعایی را برای دریافت اطلاعات معرفی کرد.

آقای سید احمد دعایی نیز به صراحت اظهار کرد که اتفاق خاصی نسبت به آن واقعه در یزد نیفتاد و آنچه شما به دنبالش می‌گردید در یزد دیده نشد.

در این باره، صحبتی نیز با مرحوم آیت‌الله ابوترابی و یکی از فرزندان ایشان انجام شد که اعلام کردند در آن زمان مرحوم ابوترابی در یزد نبوده‌اند.

صحبتی نیز با حجت‌الاسلام سید جلیل صدر طباطبایی، نماینده مردم یزد در دومین دوره مجلس شورای اسلامی انجام شد که ایشان نیز ضمن اعلام عدم حضور در خرداد 42 در یزد، گفتند خاطرات یا اطلاعاتی از واکنش یزد به واقعه 15 خرداد 42 ندارند.

لذا مهم‌ترین واکنش یزدی‌ها به واقعه 15 خرداد، بیانیه شهید صدوقی و مهاجرت ایشان به تهران برای اعتراض به اقدام رژیم پهلوی است.

به هر ترتیب، تحقیقات و مراجعات به اشخاصی که ظنّ بر به یاد داشتن اطلاعاتی از حوادث 15 خرداد سال 1342 در یزد به آنها می‌رفت، نتیجه قابل ملاحظه‌ای در بر نداشت و اتفاق نظر ایشان بر این بود که یزد مانند برخی شهرهای دیگر کشور واکنش خاصی نسبت به این واقعه تاریخی از خود نشان نداده است.

بدیهی است که این گزارش کامل نبوده و خوب است چنانچه افرادی اطلاعات کامل و دقیق‌تری از واکنش یزد به واقعه 15 خرداد دارند، برای درج در تاریخ به تکمیل این گزارش کمک نمایند.

احسان عابدی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۷
احسان عابدی

گفتگو با سید محمد دعایی

 

نگاهی به جریان مبارزات انقلاب اسلامی در یزد نشان می‌دهد که نسبت به برخی استان‌های دیگر کشور، همواره تلفات انسانی و درگیری‌های شدید فیزیکی در یزد کمتر بوده است. قطعاً مدیریت شخص شهید صدوقی بر جریان انقلابی یزد نقش موثری در کاهش تلفات داشته است. برای اطلاع از کمّ و کیف مدیریت ایشان گفتگویی کردیم با «سید محمد دعایی» که از همراهان ایشان در جریان مبارزات انقلاب اسلامی بوده‌اند.

 

آشنایی شما با شهید صدوقی از کجا شروع شد؟

بنده به دلیل ارتباط قوی خانوادگی با شهید صدوقی و رفت و آمدهای خانوادگی، از زمان کودکی به ایشان ارادت داشتم و به عنوان یک روحانی وارسته و شجاع و مردم‌دار ایشان را می‌شناختم.

ارتباط جدی و کاری شما با ایشان از کی شکل گرفت؟

ارتباط عملی بنده با شهید صدوقی از شروع نهضت بود، اما در زمان رحلت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی و در جریان پُرسه‌ها برای ایشان در یزد برگزار می‌شد، ارتباط من با حاج آقا به اوج خود رسید و بعداً هم در بحث تکثیر اعلامیه‌ها تیمی تشکیل داده بودیم که بیشترین درصد اعلامیه‌هایی که در یزد پخش می‌شد توسط تیم ما تکثیر و توزیع می‌شد.

موضوع گفتگوی ما با شما مدیریت شهید صدوقی برای به حداقل رساندن درگیری‌ها و تلفات انسانی در برنامه‌های مبارزاتی زمان انقلاب است. آیا شما به چنین بحثی اعتقاد دارید؟

شهید صدوقی با وجود شجاعتی که داشتند، ذاتاً اهل التهاب نبودند. با اینکه من از نظر شجاعت، کمتر مثل ایشان را در بین علما دیده‌ام، اما ایشان حتی در مقابل شاه و دار و دسته‌اش هم التهاب آفرینی بی‌جا نمی‌کردند. در حالی که در شهرهای دیگر تظاهرات بود و درگیری بین مردم و ماموران رژیم به وجود می‌آمد و عده‌ای از مردم به شهادت می‌رسیدند، اما در یزد با مدیریت شهید صدوقی در عین اینکه مبارزه انقلابی جریان داشت، این اتفاقات نمی‌افتاد. من یقین دارم که اگر چهلم شهدای تبریز در شهر دیگری به جز یزد برگزار می‌شد، تعداد شهدای آن به مراتب بیش از 4 نفر بود و تعداد مجروحین هم بسیار بیش از آنی بود که در یزد داشتیم. این نتیجه مدیریت شهید صدوقی در یزد بود که اگر تظاهراتی بود، خودشان جلودار بودند و به دوستان‌شان نیز توصیه می‌کردند که مراقب مردم باشند.

خاطره‌ای از نحوه مدیریت ایشان در تظاهرات‌ها ها به یاد دارید؟

یادم است که در جریان یکی از تظاهرات‌ها، شهید صدوقی جمعیت و مسیر تظاهرات را به سمت خیابان سلمان بردند تا مردم به سمت میدان بعثت نروند که کلانتری‌چی‌ها تحریک شوند، یا از طرف دیگر به سمت میدان آزادی و مقر ساواک نروند تا حادثه‌ای رخ دهد. آن روز هم تظاهرات انجام شد و جمعیت شعارهای خود را سر دادند و هم اینکه با مدیریت قوی شهید صدوقی درگیری و تلفاتی به وجود نیامد.

پس فعالیت‌های انقلابی ایشان در چه حوزه‌ای متمرکز بود؟

بیشتر فعالیت شهید صدوقی فعالیت‌های فرهنگی بود. مثلاً یادم است بعد از چهلم حاج آقا مصطفی بود که من به ایشان عرض کردم شما بعد از نماز مغرب و عشا نمی‌خواهید درس و بحثی در مسجد حظیره داشته باشید؟ اگر در حد یک ربع بحثی داشته باشید مردم بیشتر به مسجد می‌آیند. حاج آقا گفتند پیشنهاد خوبی است و از فردا شب شروع کردند و مردم استقبال کردند و شب به شب شلوغ تر می‌شد. مدتی خودشان بعد از نماز بودند و حرف‌های انقلابی خود را به مردم می‌گفتند. وقتی که مردم هم جمع می‌شدند، اعلامیه‌ها حساب شده به دست مردم می‌رسید. در واقع ایشان جوری کار می‌کردند که بهانه‌ای دست ماموران رژیم شاه ندهند.

یا مثلاً ایشان سخنرانان انقلابی و برجسته را به یزد دعوت می‌کردند. 45 روز موحدی کرمانی را به یزد آوردند که 3 تا 15 شب در سه مکان در یزد و تفت منبر رفتند. سخنرانی‌ها هم جانانه و انقلابی بود و مردم را از دورن آگاه و انقلابی می‌کرد. هنر شهید صدوقی این بود که با سخنرانی و اعلامیه مردم یزد را پای انقلاب کشانده بود و عشق به امام را در دل آنها می‌کاشت. یعنی زیربنایی مردم را انقلابی می‌کردند، نه با احساسات و تعصب. مردم هم با اعتقاد علاقه‌مند به انقلاب می‌شدند.

از آن روز معروفی که ماموران قصد بسیتن درب مسجد حظیره را داشتند، خاطره‌ای به یاد دارید؟

بله؛ آن روز من ظهر دنبال‌شان رفتم که ایشان گفتند من می‌خواهم پیاده بروم. گفتم حاج آقا نفربر گذاشته‌اند دم حظیره! گفتند می‌دانم و به همین خاطر می‌خواهم پیاده بروم. پیاده راه افتادند و تنهایی به حظیره رفتند. من و آقای دوست‌حسینی سوار ماشین شدیم و تا رسیدیم، حاج آقا وارد حظیره شده بوند. درست جلوی در حظیره نفربر گذاشته شده بود و چندتا پاسبان شهربانی و نیروی ژاندارمری هم اسلحه به دست دور و بر درب ورودی ایستاده بودند. چند نفر هم اطراف حاج آقا دور حوض ایستاده بودند و حاج آقا می‌خواستند وضو بگیرند. یکی از سربازها سر پا نشسته بود و سر اسلحه را به سمت حاج آقا نشانه رفته بود. حاج آقا به آنها گفتند «متعرض مردم نشوید. من سینه‌ام را برای شما آماده کرده‌ام، به مردم کاری نداشته باشید.» سرباز هم گفت حاج آقا امروز نباید نماز خوانده شود! دستش هم روی ماشه بود. آقای «یادگار» که در شهربانی بود، آنجا بود و دستش را زیر لوله تفنگ سرباز گذاشت که حالا سرباز یا واقعاً می‌خواست ماشه را بچکاند یا حرکت دست یادگار باعث شد دست سرباز روی ماشه برود و خلاصه تیری در رفت و بالای سر در حظیره به کاشی‌ها خورد و صدای تیر که در رفت، اوضاع به هم ریخت. یادم نیست چطور شد اما فقط می‌دانم که آقای صدوقی را بردیم خانه و دکتر نظام الدینی را هم آوردند. در اتاق آیینه ناهار را خوردیم. بعد حاج آقا به شهید پاک‌نژاد تلفن کردند و با شوخی گفتند: «اینها خسارت کاشی‌های سر در حظیره را هم باید بدهند.» منظور اینکه اصلاً التهابی به این خاطر به وجود نیاوردند و ماجرا بدون درگیری و شلوغ‌بازی به نفع جریان انقلابی تمام شد.

ایشان به تظاهرات اعتقاد نداشتند یا نحه مدیریت‌شان بر تظاهرات یزدی‌ها متفاوت بود؟

در سال‌های اوج انقلاب، هر اتفاقی که پیش می‌آمد، برخی از دوستان انقلابی می‌خواستند سریع تظاهرات راه بیندازند. اما ایشان می‌گفتند صبر کنید تا من بگویم و تظاهرات را عقب می‌انداختند. اید یکی از مهمترین دلایلش این بود که تظاهرات در شهر کوچکی مثل یزد تاثیر چندان زیادی نداشت. مثلاً در تهران وقتی ده‌ها یا صدها هزار نفر به خیابان می‌ریختند و تظاهرات می‌کردند، نمود زیادی داشت و تاثیرات جهانی و رسانه‌ای هم داشت و به اصطلاح سر و صدا می‌کرد. اما در شهرهای کوچک با جمعیت، کم اثرگذاری خاصی نداشت و به جز التهاب و کشته دادن نتیجه‌ای نداشت. این بود که حاج آقا در یزد کارهای دیگری می‌کردند. در اعلامیه‌هایی که می‌نوشتند و پخش می‌کردند، در پشتیبانی‌هایی که از مبارزان می‌کردند، پیگیری‌هایی که می‌کردند تا علاقه‌مندان به امام خمینی(ره) بیشتر شوند و در مجموع حرکت‌های زیربنایی و اصولی انجام می‌دادند. نه اینکه حالا تظاهراتی راه بیفتد و تعدادی از مردم از مسجد حظیره تا میدان امیرچخماق بروند و شعار بدهند. البته این هم کار خوبی بود، اما اتفاق خاصی نمی‌افتاد. اگر هم تظاهراتی راه می‌انداختند، فضایی را آماده می‌کردند تا هم جمعیت بیشتری بیاید و هم نظم و نسق خاصی داشته باشد. البته وقتی بحث انقلاب جدی‌تر شد، تظاهرات هم در یزد بیشتر شد. از طرفی ایشان نمی‌خواستند کار خلاف شرع و خلاف اخلاق انجام شود و مقید بودند و مردم هم واقعاً به حرف‌شان گوش می‌دادند و همه تحت کنترل شهید صدوقی بودند.

کنترل ایشان بر مردم چگونه بود؟

حاج آقا نفوذ عجیبی در بین مردم داشتند. شخصیت ایشان باعث جذب مردم شده بود و همه از ایشان حرف شنوی داشتند. نفوذشان در حدی بود که مثلاً یک بار سر چهار راه میرچماق دو تا ماشین تصادف می‌کنند. بحث‌شان می‌شود و نزد شهربانی می‌روند تا مقصر مشخص شود. مامور شهربانی گفته بود شما چه کار با ما دارید؟ بروید پیش آقای صدوقی! آن دو نفر هم به محض شنیدن نام حاج آقای صدوقی به خود آمده و همدیگر را بغل می‌کنند و از خیر ماجرا می‌گذرند.

پس اینکه می گویند شهید صدوقی رهبر یزد بود واقعیت داشته است؟

بله؛ ایشان شخصیتی واقعاً مردمی بودند و مردم هم به ایشان عشق می‌ورزیدند.

روز دهم فروردین سال 57 شما کجا بودید؟

دهم فروردین من در یزد نبودم و شب به یزد رسیدم. اما نقلی که شنیدم این بود که آقای راشد سخنرانی می‌کنند و اعلام می‌کنند که بعد از سخنرانی به آرامی به سمت خیابان می‌رویم. مردم هم به آرامی می‌روند و وقتی به چهارراه میرچماق می‌رسند، درگیری و تیراندازی می‌شود و چهار نفر شهید می‌شوند. اما جالب اینجا بود که در کشور جوری خبر پخش شد که انگار ماجرا خیلی کشته داده است! نواری هم در کشور پخش شد که صدای شعار و رگبار هم‌زمان در آن شنیده می‌شد و این خودش فضای روانی در کشور راه انداخت. حتی خود ما هم باور نمی‌کردیم که چهار نفر کشته شده باشند و گمان می‌کردیم حداقل ده‌ها نفر شهید و صدها نفر زخمی شده‌اند.

* انتشار در ماهنامه قبیله هابیل، ویژه نامه قیام دهم فروردین مردم یزد، فروردین 1395

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۵
احسان عابدی