پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله ابوترابی» ثبت شده است

«در محضر حاج شیخ غلامحسین ابویی؛ یار دیرین و صمیمی مرحوم آیت الله ابوترابی»


آدمی در طول حیات چند روزه خویش، با افراد زیادی نشست و برخاست دارد و دوستان و رفقای فراوانی به خود می‌بیند. اما معمولاً آدم‌ها از بین دوستان خود، با یکی-دو نفر بیش از بقیه انس و الفت می‌گیرند و سَر و سِرّ خود را با آنها در میان می‌گذارند. مرحوم آیت‌الله ابوترابی در طول عمر خود، دوست رفیق و شفیقی داشت به نام «حاج شیخ غلامحسین ابویی» که برای مردم یزد و مخصوصاً اهالی محله نجف آباد و رحمت آباد شناخته شده‌اند. آقا محسن، یکی از فرزندان مرحوم ابوترابی، می‌گوید: «ارتباط پدرم با حاج شیخ غلامحسین ابویی، ارتباط عجیب و نزدیکی بود. ما کسی را نمی‌شناختیم که پدرمان آنقدر با او صمیمی باشد و ارادت خاص به او داشته باشد.»

شنیدن این ارتباط نزدیک و صمیمی بهانه‌ای شد تا یک شب در معیت چند تن از اعضای خانواده مرحوم ابوترابی، به منزل حاج شیخ برویم. منزل ساده و قدیمی ایشان در نجف آباد، از زهد و پاکی‌شان حکایت می‌کند. حاج شیخ با لبان متبسم وارد اتاق پذیرایی می‌شود. در عین‌حالی که کهولت سن و بیماری، حاج شیخ را کم‌توان کرده، اما همچنان خوش‌رو و از نظر روحی، سرزنده و شاداب است. بعد از احوال‌پرسی، روی تخت خود جا می‌گیرد و ما پای صفا و صمیمیت او می‌نشینیم.

یکی از فرزندان مرحوم ابوترابی سر صحبت را باز کرده و از ارادت پدرشان به حاج شیخ غلامحسین تعریف می‌کند که حاج شیخ می‌گوید: «خدا رحمتش کند، مدت زمانی که ایشان در حال کما و در بیمارستان بودند، وقت سختی و مریضی من هم بود و نتوانستم عیادت‌شان کنم. اما ایشان آقایی و بزرگواری‌شان درباره ما همیشه اعمال می‌شد و بی‌جهت ما را تعارف می‌کردند.»

 آقا محسن می‌گوید: «من در دفترهای مرحوم ابوی دیدم که خیلی جاها از شما ذکر خیر کرده‌اند و نوشته‌اند که مثلاً در این مورد باید با شیخ غلامحسین مشورت کنم. ما همیشه می‌دیدیم که اگر سوالی یا ابهامی درباره امری برای‌شان پیش می‌آمد، با شما طرح موضوع می‌کردند و جواب می‌گرفتند.»

یکی از فرزندان حاج شیخ غلامحسین هم این مساله را تایید کرده و می‌گوید: «بعضی وقت‌ها آقای ابوترابی تلفن می‌کردند و با پدرمان درباره مسائل تحقیقی و نقل‌ها و روایات در منابع مختلف با یکدیگر صحبت می‌کردند. هربار حدود 40 یا 50 دقیقه مکالمه آنها طول می‌کشید و همه‌اش هم صحبت کتاب و مباحثه علمی و تاریخی بود. گاهی آقای ابوترابی زنگ می‌زدند و مطلبی می‌پرسیدند. پدرمان می‌گفتند در فلان کتاب و در فلان صفحه چنین مطلبی نوشته شده و دقیقاً هم مرحوم ابوترابی را به مقصد می‌رساندند. تعجب ما از پرسش‌گری و تحقیق دقیق آقای ابوترابی در عین کهولت سن بود.»

حاج شیخ اما هم‌چنان متواضعانه از مرحوم ابوترابی تعریف می‌کند و می‌گوید: «ایشان عینک‌شان به ما گرفته بود. مثل سلطان محمود که عینکش به ایاز گرفته بود. ایشان شخصی پاک و پاکیزه و شجاع بود. روزی در محضر امام جمعه بودیم. کسی منبر رفته بود و می‌کَند و بر باد می‌داد. آقای ابوترابی هم نشسته بود و نگاه می‌کرد. وقتی منبر تمام شد، رفت جلو و گفت: این حرف‌ها را شما نباید بزنید. آن شخص هم با حالتی گفته بود: برو، برو! آقای ابوترابی هم گفت: تو برو عقلت را میزان کن! همیشه مجاهدانه به میدان مخالفین نظام می‌رفت و از چیزی باکی نداشت.»

از زمان آشنایی شیخ غلامحسین با مرحوم ابوترابی می‌پرسیم. لحظاتی فکر می‌کند، اما اولین روزهای آشنایی‌شان را یادش نمی‌آید. می‌گوید: «خیلی قدیم‌ها بود. نمی‌توانم معین کنم. تقریباً 60 سال پیش بود.» حاج‌آقا ابویی درس و حوزه را قبل از مرحوم ابوترابی شروع کرده بوده و برخلاف آن مرحوم که چند سالی در حوزه قم درس خوانده بودند، تحصیلات ایشان در یزد بوده و به دلیل مشکلات جسمی و سرپرستی خانواده و... قم نرفتند. اما تاکید می‌کند که «چیزی که ما را به هم رساند، اشتراک هدف و آرمان و سرسپردگی به امام و انقلاب بود.» حاج شیخ از ارتباط نزدیک و عاطفی خود و مرحوم ابوترابی با شهید صدوقی هم سخن می‌گوید و به توصیه مرحوم حاج شیخ محمدعلی صدوقی به دفترشان اشاره می‌کند: «مرحوم محمدعلی صدوقی توصیه کرده بودند که دو نفر را در دفتر احترام کنید، چون مورد احترام شهید صدوقی بودند، یکی آقای ابوترابی و یکی شیخ غلامحسین.»

از حاج‌آقا درباره سطح علمی و مطالعات مرحوم ابوترابی هم سوال کردیم. جواب ایشان این بود که: «اِنَّ آثارنا تَدلُّ عَلینا، فَانظروا بَعدَنا اِلی الآثار. شما به کتاب‌هایی که ایشان نوشته‌اند، نگاه کنید تا به قدرت علم و تحقیق ایشان پی ببرید. آثار وجودی ایشان آثار مکتوب و اولادشان هستند و اولادشان هم هرکدام یک آیت‌الله ابوترابی هستند.»

وضعیت جسمانی حاج شیخ اجازه نشستن و صحبت کردن بیش از این را نمی‌داد. به زعم خودشان، خیلی از خاطرات‌شان از یاد رفته است، اما ارادت‌شان چه در طول حیات و چه پس از ممات، هم‌چنان به مرحوم ابوترابی عیان است. خدا این عالمان وارسته و زاهد را برای شهر و دیارمان حفظ کند.

منتشر شده در یادنامه آیت الله ابوترابی/ ماهنامه قبیله هابیل

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۴
احسان عابدی

آنها که آیت‌الله علاقه‌بند را می‌شناسند، می‌دانند که ایشان اهل رسانه و مصاحبه و... نیستند، اما وقتی موضوع مرحوم آیت‌الله ابوترابی را با ایشان در میان گذاشتیم، بدون مساله‌ای مصاحبه را پذیرفتند. با هماهنگی قبلی، ساعتی قبل از نماز مغرب، در مسجد امیرچخماق به حضورشان رسیدم و در کنار محراب عبادت، گفت‌وگویی مختصر درباره شخصیت و منش مرحوم ابوترابی با ایشان انجام دادم. آنچه می‌خوانید، مشروح سخنان ایشان است.

حاج‌آقا ظاهراً حضرتعالی از دوستان قدیمی و نزدیک مرحوم ابوترابی بوده‌اید. برای ما از شخصیت و اخلاق ایشان بگویید.

ایشان واقعاً آدمی بودند که از اولی که در جوانی به حوزه آمدند و ما با ایشان رابطه داشتیم، تا آخری که نَفَس آخرشان بود، هیچ فرقی نکردند. با وجود این‌که تحقیقات و مطالعات‌شان زیاد و خوب بود و قریب‌الاجتهاد هم بودند، در عین حال هیچ فرقی نکرده بودند. همان‌طور با همان اخلاق و نجابت و اصالت و خوبی‌ها و خیرهایی که برای افراد داشتند، مسائل مردم را مطابق با فتاوای علما و مراجع در رادیو و تلویزیون ذکر می‌کردند. منظورم این است که ایشان هیچ بزرگی و تکبری در خودشان ایجاد نکرده بودند و همان حالتی که در اول داشتند را تا آخر نگه داشته بودند و مثل کسانی دیگر نبودند. مثلاً لباس‌شان، وضع‌شان و تواضع‌شان از اول تا آخر مساوی بود و برای مردم خیر و برکت داشتند. چیزی که من فهمیدم، الهام هم شده بود به ایشان که قرار است بروند و خلاصه همان وقت هم الهام به رفتن شده بودند و این علامت تقوا و بزرگواری شخص است که در روز خوب و وقت خوب وفات کند و معلوم بود که جزء کسانی‌اند که از مقربان الهی هستند.

شما از جوانی ایشان را می‌شناختید؟

بله. وارد حوزه علمیه که شده بودند، بنده معالم می‌گفتم و ایشان هم با من در معالم بحثی داشتند.

از نظر علمی و فقهی هم فرمودید که قریب‌الاجتهاد بودند؟

بله ایشان خیلی وارد بودند. تحقیقات‌شان در قم بود و «استاد دیده» بودند.

وقتی حضرتعالی در تشییع جنازه مرحوم ابوترابی حاضر شدید، خیلی‌ها متعجب شدند که با این وضع جسمی‌تان چرا این‌قدر به ایشان احترام کردید. باید ارتباط عاطفی زیادی بین شما و ایشان بوده باشد؟

بله، بله، خب البته ما همیشه با هم بودیم و بحث داشتیم و دوست صمیمی و همیشگی بودیم. وقتی هم‌دیگر را می‌دیدیم، ملاقات‌مان غیر ملاقات مردم دیگر بود. منظور این است که این‌جور دوستی و این‌جور کسی که متقی و پرهیزگار بودند، اگر هر جوری هم باشد، باید بروم. [آن روز] من نمی‌توانستم قدمی هم راه بروم، اما بر سر تابوت حاضر شدم و از همان داخل ماشین نماز خواندم.

حاج آقا؛ برای طلبه‌های جوان چه توصیه‌ای دارید که بتوانند پا جای پای مرحوم ابوترابی بگذارند؟

اول تقوا داشته باشند. تقوا داشته باشند و خدا را خوب بشناسند و توحید داشته باشند. اخلاص داشته باشند. برای خدا وارد حوزه شده باشند. زمانی که ایشان وارد حوزه شد، نمی‌دانید چه اوضاعی بود. کسی اصلاً حاضر نبود بیاید حوزه. می‌دانید چرا؟ چون زمان پهلوی بود. پهلوی اول. قبا را می‌برید، عمامه را بر می‌داشت. می‌گفت: مردم باید «متحدالشکل» باشند! ما که الان از نظر شمسی 88 سال داریم، دیدیم وسط خیابان قبای «سیدعلیرضای بافقی» را بریدند. توهین به «حاج سیدعلی لب‌خندقی» کردند و گفتند این جُل چیه پیچیدی به سرت؟ عمامه‌ها را بر می‌داشتند، توهین می‌کردند به اهل علم. اشخاصی بودند که مخصوصاً به مردم می‌گفتند: سراغ این تحصیلات نروید و این‌ها سواد ندارند و فلان هستند. برای سیاست خودشان، مردم را از روحانیت دور می‌کردند. آقای ابوترابی در این جور زمانی، با کمال اخلاص آمد وارد حوزه شد. می‌گویم طلبه‌ها اگر وارد حوزه می‌شوند، نظرشان به حقوق نباشد، با اخلاص بیایند. بخواهند برسند به مقامی که بتوانند برای مردم و خدا خدمت کنند. خدا را رزاق بدانند. نگویند ما فقط یک واعظ شویم و منبر برویم و تمام. منظورشان خدمت به خلق باشد. بدانند که روزی فقط مربوط به خداست. قرآن گفته « وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا» بر خدا رزقش هست. «ان الله هو الرزاق». آنها که درس خوانده‌اند، می‌دانند «هو» چه ضمیری است این‌جا. وقتی که «هو الرزاق» می‌گویند، این یعنی منحصر به خداست. [نیت طلبه] فقط مادی نباشد. آن وقت این طوری است که وسعت رزق خواهد داشت و همه کارش هم درست می‌شود و متقی می‌شود. «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ» از راهی که گمان ندارد، روزی‌اش می‌رسد. لذا باید این طوری باشد که از اول تا آخر روحانی باشد.

حاج آقا خدا حفظ‌تان کند ان‌شاالله. بیشتر از این مزاحم عبادت‌تان نمی‌شوم. التماس دعا


منتشر شده در ماهنامه قبیله هابیل، یادنامه آیت الله ابوترابی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۶
احسان عابدی