پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

مدیریت جریان انقلاب در یزد، با کمترین تلفات انسانی

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۴۵ ب.ظ

گفتگو با سید محمد دعایی

 

نگاهی به جریان مبارزات انقلاب اسلامی در یزد نشان می‌دهد که نسبت به برخی استان‌های دیگر کشور، همواره تلفات انسانی و درگیری‌های شدید فیزیکی در یزد کمتر بوده است. قطعاً مدیریت شخص شهید صدوقی بر جریان انقلابی یزد نقش موثری در کاهش تلفات داشته است. برای اطلاع از کمّ و کیف مدیریت ایشان گفتگویی کردیم با «سید محمد دعایی» که از همراهان ایشان در جریان مبارزات انقلاب اسلامی بوده‌اند.

 

آشنایی شما با شهید صدوقی از کجا شروع شد؟

بنده به دلیل ارتباط قوی خانوادگی با شهید صدوقی و رفت و آمدهای خانوادگی، از زمان کودکی به ایشان ارادت داشتم و به عنوان یک روحانی وارسته و شجاع و مردم‌دار ایشان را می‌شناختم.

ارتباط جدی و کاری شما با ایشان از کی شکل گرفت؟

ارتباط عملی بنده با شهید صدوقی از شروع نهضت بود، اما در زمان رحلت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی و در جریان پُرسه‌ها برای ایشان در یزد برگزار می‌شد، ارتباط من با حاج آقا به اوج خود رسید و بعداً هم در بحث تکثیر اعلامیه‌ها تیمی تشکیل داده بودیم که بیشترین درصد اعلامیه‌هایی که در یزد پخش می‌شد توسط تیم ما تکثیر و توزیع می‌شد.

موضوع گفتگوی ما با شما مدیریت شهید صدوقی برای به حداقل رساندن درگیری‌ها و تلفات انسانی در برنامه‌های مبارزاتی زمان انقلاب است. آیا شما به چنین بحثی اعتقاد دارید؟

شهید صدوقی با وجود شجاعتی که داشتند، ذاتاً اهل التهاب نبودند. با اینکه من از نظر شجاعت، کمتر مثل ایشان را در بین علما دیده‌ام، اما ایشان حتی در مقابل شاه و دار و دسته‌اش هم التهاب آفرینی بی‌جا نمی‌کردند. در حالی که در شهرهای دیگر تظاهرات بود و درگیری بین مردم و ماموران رژیم به وجود می‌آمد و عده‌ای از مردم به شهادت می‌رسیدند، اما در یزد با مدیریت شهید صدوقی در عین اینکه مبارزه انقلابی جریان داشت، این اتفاقات نمی‌افتاد. من یقین دارم که اگر چهلم شهدای تبریز در شهر دیگری به جز یزد برگزار می‌شد، تعداد شهدای آن به مراتب بیش از 4 نفر بود و تعداد مجروحین هم بسیار بیش از آنی بود که در یزد داشتیم. این نتیجه مدیریت شهید صدوقی در یزد بود که اگر تظاهراتی بود، خودشان جلودار بودند و به دوستان‌شان نیز توصیه می‌کردند که مراقب مردم باشند.

خاطره‌ای از نحوه مدیریت ایشان در تظاهرات‌ها ها به یاد دارید؟

یادم است که در جریان یکی از تظاهرات‌ها، شهید صدوقی جمعیت و مسیر تظاهرات را به سمت خیابان سلمان بردند تا مردم به سمت میدان بعثت نروند که کلانتری‌چی‌ها تحریک شوند، یا از طرف دیگر به سمت میدان آزادی و مقر ساواک نروند تا حادثه‌ای رخ دهد. آن روز هم تظاهرات انجام شد و جمعیت شعارهای خود را سر دادند و هم اینکه با مدیریت قوی شهید صدوقی درگیری و تلفاتی به وجود نیامد.

پس فعالیت‌های انقلابی ایشان در چه حوزه‌ای متمرکز بود؟

بیشتر فعالیت شهید صدوقی فعالیت‌های فرهنگی بود. مثلاً یادم است بعد از چهلم حاج آقا مصطفی بود که من به ایشان عرض کردم شما بعد از نماز مغرب و عشا نمی‌خواهید درس و بحثی در مسجد حظیره داشته باشید؟ اگر در حد یک ربع بحثی داشته باشید مردم بیشتر به مسجد می‌آیند. حاج آقا گفتند پیشنهاد خوبی است و از فردا شب شروع کردند و مردم استقبال کردند و شب به شب شلوغ تر می‌شد. مدتی خودشان بعد از نماز بودند و حرف‌های انقلابی خود را به مردم می‌گفتند. وقتی که مردم هم جمع می‌شدند، اعلامیه‌ها حساب شده به دست مردم می‌رسید. در واقع ایشان جوری کار می‌کردند که بهانه‌ای دست ماموران رژیم شاه ندهند.

یا مثلاً ایشان سخنرانان انقلابی و برجسته را به یزد دعوت می‌کردند. 45 روز موحدی کرمانی را به یزد آوردند که 3 تا 15 شب در سه مکان در یزد و تفت منبر رفتند. سخنرانی‌ها هم جانانه و انقلابی بود و مردم را از دورن آگاه و انقلابی می‌کرد. هنر شهید صدوقی این بود که با سخنرانی و اعلامیه مردم یزد را پای انقلاب کشانده بود و عشق به امام را در دل آنها می‌کاشت. یعنی زیربنایی مردم را انقلابی می‌کردند، نه با احساسات و تعصب. مردم هم با اعتقاد علاقه‌مند به انقلاب می‌شدند.

از آن روز معروفی که ماموران قصد بسیتن درب مسجد حظیره را داشتند، خاطره‌ای به یاد دارید؟

بله؛ آن روز من ظهر دنبال‌شان رفتم که ایشان گفتند من می‌خواهم پیاده بروم. گفتم حاج آقا نفربر گذاشته‌اند دم حظیره! گفتند می‌دانم و به همین خاطر می‌خواهم پیاده بروم. پیاده راه افتادند و تنهایی به حظیره رفتند. من و آقای دوست‌حسینی سوار ماشین شدیم و تا رسیدیم، حاج آقا وارد حظیره شده بوند. درست جلوی در حظیره نفربر گذاشته شده بود و چندتا پاسبان شهربانی و نیروی ژاندارمری هم اسلحه به دست دور و بر درب ورودی ایستاده بودند. چند نفر هم اطراف حاج آقا دور حوض ایستاده بودند و حاج آقا می‌خواستند وضو بگیرند. یکی از سربازها سر پا نشسته بود و سر اسلحه را به سمت حاج آقا نشانه رفته بود. حاج آقا به آنها گفتند «متعرض مردم نشوید. من سینه‌ام را برای شما آماده کرده‌ام، به مردم کاری نداشته باشید.» سرباز هم گفت حاج آقا امروز نباید نماز خوانده شود! دستش هم روی ماشه بود. آقای «یادگار» که در شهربانی بود، آنجا بود و دستش را زیر لوله تفنگ سرباز گذاشت که حالا سرباز یا واقعاً می‌خواست ماشه را بچکاند یا حرکت دست یادگار باعث شد دست سرباز روی ماشه برود و خلاصه تیری در رفت و بالای سر در حظیره به کاشی‌ها خورد و صدای تیر که در رفت، اوضاع به هم ریخت. یادم نیست چطور شد اما فقط می‌دانم که آقای صدوقی را بردیم خانه و دکتر نظام الدینی را هم آوردند. در اتاق آیینه ناهار را خوردیم. بعد حاج آقا به شهید پاک‌نژاد تلفن کردند و با شوخی گفتند: «اینها خسارت کاشی‌های سر در حظیره را هم باید بدهند.» منظور اینکه اصلاً التهابی به این خاطر به وجود نیاوردند و ماجرا بدون درگیری و شلوغ‌بازی به نفع جریان انقلابی تمام شد.

ایشان به تظاهرات اعتقاد نداشتند یا نحه مدیریت‌شان بر تظاهرات یزدی‌ها متفاوت بود؟

در سال‌های اوج انقلاب، هر اتفاقی که پیش می‌آمد، برخی از دوستان انقلابی می‌خواستند سریع تظاهرات راه بیندازند. اما ایشان می‌گفتند صبر کنید تا من بگویم و تظاهرات را عقب می‌انداختند. اید یکی از مهمترین دلایلش این بود که تظاهرات در شهر کوچکی مثل یزد تاثیر چندان زیادی نداشت. مثلاً در تهران وقتی ده‌ها یا صدها هزار نفر به خیابان می‌ریختند و تظاهرات می‌کردند، نمود زیادی داشت و تاثیرات جهانی و رسانه‌ای هم داشت و به اصطلاح سر و صدا می‌کرد. اما در شهرهای کوچک با جمعیت، کم اثرگذاری خاصی نداشت و به جز التهاب و کشته دادن نتیجه‌ای نداشت. این بود که حاج آقا در یزد کارهای دیگری می‌کردند. در اعلامیه‌هایی که می‌نوشتند و پخش می‌کردند، در پشتیبانی‌هایی که از مبارزان می‌کردند، پیگیری‌هایی که می‌کردند تا علاقه‌مندان به امام خمینی(ره) بیشتر شوند و در مجموع حرکت‌های زیربنایی و اصولی انجام می‌دادند. نه اینکه حالا تظاهراتی راه بیفتد و تعدادی از مردم از مسجد حظیره تا میدان امیرچخماق بروند و شعار بدهند. البته این هم کار خوبی بود، اما اتفاق خاصی نمی‌افتاد. اگر هم تظاهراتی راه می‌انداختند، فضایی را آماده می‌کردند تا هم جمعیت بیشتری بیاید و هم نظم و نسق خاصی داشته باشد. البته وقتی بحث انقلاب جدی‌تر شد، تظاهرات هم در یزد بیشتر شد. از طرفی ایشان نمی‌خواستند کار خلاف شرع و خلاف اخلاق انجام شود و مقید بودند و مردم هم واقعاً به حرف‌شان گوش می‌دادند و همه تحت کنترل شهید صدوقی بودند.

کنترل ایشان بر مردم چگونه بود؟

حاج آقا نفوذ عجیبی در بین مردم داشتند. شخصیت ایشان باعث جذب مردم شده بود و همه از ایشان حرف شنوی داشتند. نفوذشان در حدی بود که مثلاً یک بار سر چهار راه میرچماق دو تا ماشین تصادف می‌کنند. بحث‌شان می‌شود و نزد شهربانی می‌روند تا مقصر مشخص شود. مامور شهربانی گفته بود شما چه کار با ما دارید؟ بروید پیش آقای صدوقی! آن دو نفر هم به محض شنیدن نام حاج آقای صدوقی به خود آمده و همدیگر را بغل می‌کنند و از خیر ماجرا می‌گذرند.

پس اینکه می گویند شهید صدوقی رهبر یزد بود واقعیت داشته است؟

بله؛ ایشان شخصیتی واقعاً مردمی بودند و مردم هم به ایشان عشق می‌ورزیدند.

روز دهم فروردین سال 57 شما کجا بودید؟

دهم فروردین من در یزد نبودم و شب به یزد رسیدم. اما نقلی که شنیدم این بود که آقای راشد سخنرانی می‌کنند و اعلام می‌کنند که بعد از سخنرانی به آرامی به سمت خیابان می‌رویم. مردم هم به آرامی می‌روند و وقتی به چهارراه میرچماق می‌رسند، درگیری و تیراندازی می‌شود و چهار نفر شهید می‌شوند. اما جالب اینجا بود که در کشور جوری خبر پخش شد که انگار ماجرا خیلی کشته داده است! نواری هم در کشور پخش شد که صدای شعار و رگبار هم‌زمان در آن شنیده می‌شد و این خودش فضای روانی در کشور راه انداخت. حتی خود ما هم باور نمی‌کردیم که چهار نفر کشته شده باشند و گمان می‌کردیم حداقل ده‌ها نفر شهید و صدها نفر زخمی شده‌اند.

* انتشار در ماهنامه قبیله هابیل، ویژه نامه قیام دهم فروردین مردم یزد، فروردین 1395

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی