پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

نگاهی به عوامل تمرکز اذهان جهان بر اجتماع عظیم اربعین

از آن زمان که پیامبر عظیم الشان اسلام فرمود:« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً» بیش از هزار و چهارصد سال می‌گذرد و  امروز حقیقت کلام نورانی ایشان روشن و مبین است که نه تنها شیعه، بلکه اهل تسنن و مسیحی و یهودی و زرتشتی و پیرو هر دین و آیینی در سال روز شهادت سیدالشهدا(ع) به سوگ می‌نشیند. قیام خونین حسینی هر ساله زنده و زنده تر می‌شود و تاثیرات انسانی خود را در هر زمان آشکارتر می‌سازد.

کدام عقلی می‌توانست درک کند که روزی معدود زائران اربعین حسینی یعنی جابر بن عبدالله انصاری و همراهان اندکش، هزار و چهارصد سال بعد تبدیل به دریای خروشان چند ده میلیونی عاشقانی گردد که کیلومترها راه را در روز اربعین سیدالشهدا طی می‌کنند تا نشان بدهند که حسین زنده است و قیام حسین در پهنه تاریخ گسترده مانده است؟

 

در چند سال اخیر، حضور خیل عظیم مشتاقان اباعبدالله الحسین(ع) در پیاده‌روی اربعین، به موضوعی فرهنگی، دینی و سیاسی تبدیل شده که هر سال نیز بر شکوه و عظمت آن افزوده می‌شود. اما نکته مهمی که این حرکت مردمی و کاملاً خودجوش در ذهن متبادر می‌سازد، بازتاب جهانی و بین‌المللی آن است.

تجمعات ادیان مختلف

ادیان و مذاهب مختلف با هدف همبستگی میان پیروان و هویت بخشی به جریان اجتماعی خود، ایام خاصی را در سال مشخص کرده و پیروان خویش را ملزم به شرکت در این اجتماعات می‌کنند. معمولاً یکی از پیامدهای این گونه تجمعات، نمود جهانی و به نوعی تبلیغ آن جریان اجتماعی است که گاه در جامعه جهانی تاثیر گذار است.

برای مثال، روز «عید پاک» مسیحیان که سابقه‌ای دیرینه دارد، همه ساله به عنوان مهم‌ترین روز دینی پیروان مسیحیت جشن گرفته می‌شود. این روز در تقویم مسیحیان تعطیل است و پیروان دین مسیح با حضور در کلیساها مراسمات مختلفی را برگزار و به جشن و سرور می‌پردازند.

در دین یهود نیز «پوریم» نام یکی از اعیاد بزرگ مذهبی است که یهودیان هر ساله آن را جشن گرفته و در کنیسه‌ها حاضر  می‌شوند. در اسرائیل و شهرهای یهودی نشین نیز کارناوال شادی راه می‌اندازند و این مراسم با استفاده از  سلطه رسانه‌ای یهود به صورت گسترده تبلیغ واطلاع رسانی می‌شود.

اما در دین اسلام بزرگ‌ترین اجتماع رسمی مربوط به حج است. هر سال در ماه ذی الحجه، مسلمان از سراسر دنیا به مکه سفر کرده و مناسک دینی خود را انجام می‌دهند. طبق اعلام اداره کل آمار و اطلاعات عربستان، حدود سه و نیم میلیون نفر در مراسم حج شرکت می‌کنند.

پیاده‌روی اربعین

اما سایت «ویکی‌پدیا» در فهرست خود از «بزرگ‌ترین اجتماعات صلح آمیز تاریخ»، گردهمائی اربعین حسینی(ع) در کربلا را در صدر فهرستش قرار داده است. این سایت مرجع، آمار شرکت کنندگان در پیاده‌روی اربعین را 20 میلیون نفر ثبت کرده است. بر این اساس، باید تجمع مردم در روز اربعین را بزرگ‌ترین اجتماع مسلمانان جهان خواند.

بدون شک تفکر عاشورایی شیعه که معتقد به نشر روحیه انقلابی و جهادی و بازتاب دعوت اسلام ناب به توحید و عدالت است، نمی‌تواند ساده از کنار این تجمع بزرگ بگذرد. همان‌طور که پیام قیام امام حسین(ع) نسل به نسل و سینه به سینه نقل و منتقل شده، امروز هم وظیفه شیعیان حسین است که ادامه دهنده راه حسین و منتشر کننده پیام الهی حرکت اباعبدالله(ع) باشند و چه فرصتی بهتر از اجتماع عظیم روز اربعین؟

خلأ وجود اجتماعی عظیم و جهانی که مخصوص شیعیان باشد را پیاده‌روی در ایام اربعین پر می‌کند. لذا اربعین می‌تواند به عنوان یک فرصت طلایی و حائز اهمیت برای جهان تشیع به حساب آید. اما تبدیل این فرصت به نقطه تمرکز و توجه اذهان مردم جهان، چگونه متحقق می‌شود؟

اولین شاخصی موجب جلب توجه مردم جهان به اجتماع اربعین می‌شود، جمعیت حاضر در اجتماع است. هیچ تجمعی در دنیا، مشارکت 20 میلیون نفری را به خود ندیده است. از ابتدای تاریخ هم چنین اجتماعی بی نظیر بوده است. اگر این حرکت به خوبی برای مردم جهان پوشش داده شود، قطعاً توجه هر بیننده ای را به خود جلب خواهد کرد.

اما پوشش این اجتماع به عهده رسانه‌ها است. رسانه‌های فراگیر و عمومی که امروزه گستره آن از رسانه‌های مکتوب فراتر رفته و رسانه‌های مجازی از جمله شبکه‌های اجتماعی نیز سهم بسیار زیادی در انعکاس وقایع دارند. اگر حتی درصد کمی از زائرین اربعین، هنر و ظرفیت خود را در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های مجازی به کار گیرند، قطعاً اجتماع عظیم اربعین مورد توجه افکار عمومی جهان قرار خواهد گرفت. لذا یکی از عواملی که منجر به بازتاب این حرکت می‌شود، تاثیر عجیب رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی است.

نکته بعدی، سوال و معمایی است که در ذهن مردم جهان به وجود می‌آید. آیت الله گرامی می‌فرمایند: «.این حرکت انبوه، بیننده را به تفکر وا می‌دارد که این چه جذبه‌ای است که این گونه انسان‌ها را به حرکت وا داشته است و هرچه زائران را می‌کُشند، باز بر جمعیت افزوده می‌شود؟»

وقتی برای جهانیان مسجل شود که اربعین، بزرگ‌ترین اجتماع تاریخ است، برای بسیاری از آنان جای سوال خواهد بود که این خیل جمعیت برای چه انگیزه‌ای جمع شده‌اند؟ چرا 20 میلیون نفر پیر و جوان، زن و مرد، کودک و خردسال، باید 70-80 کیلومتر راه را با پای پیاده راهی مکانی شوند که هر آن احتمال عملیات تروریستی و شهادت آنها وجود دارد؟ لذا طرح سوال نیز عامل دیگری برای جلب توجه مردم خواهد بود.

اما زائرین اربعین حسین(ع) را تنها شیعیان تشکیل نمی‌دهند. حضور پیروان ادیان و مذاهبی غیر از تشیع در پیاده‌روی اربعین، حکایت دیگری است. در سال‌های اخیر، حضور اهل سنت، مسیحیان، یهودیان و حتی صابئین در بین عزاداران اربعین ابعاد این حرکت را گسترده‌تر کرده است. در پیاده‌روی سال گذشته، پیاده‌روی یک کشیش مسیحی تا کربلا، توجه اذهان عمومی را به خود جلب کرد. در بین مواکبی هم که به خدمت رسانی به زائرین مشغول می‌شوند،  موکب «عیسی بن مریم» متشکل از مسیحیان و صابئین (پیروان حضرت یحیی) حضور داشت که در نوع خود قابل توجه بود. حتی کارکنان بودائی یک شرکت چینی که در استان «ذی قار» در جنوب شهر کربلا،  مشغول به کار بوده اند، به احترام ابا عبدالله الحسین(ع) در ایام اربعین کار خود را برای چند روز تعطیل کرده و با برپایی یک ایستگاه صلواتی، به خدمت کردن به زائرین امام حسین(ع) پرداخته‌اند.

حضور چند کاروان مستقل از صابئین و مسیحیان در پیاده‌روی اربعین نیز جلوه قابل تاملی از حضور پیروان سایر ادیان در اجتماع عظیم شیعیان است. همین نکته نیز عامل دیگری برای جلب افکار عمومی جهانیان به حرکت اربعین خواهد بود.

رفتار و شعار زائرین اربعین نیز مساله بسیار مهمی است که در برداشت‌های مختلف از این اجتماع عظیم موثر خواهد بود. واقعیت این است که در مراسم حج به دلیل مدیریت خاص و تسلط خاندان ملعون سعودی، امکان بهره برداری صحیح و انقلابی از حضور میلیون‌ها مسلمان فراهم نیست. اما در عوض اجتماع اربعین فرصت خوبی است که اندیشه و شعار اسلام ناب علوی و حسینی به جهانیان انتقال یابد.

راهپیمایی بزرگ شیعیان در روز اربعین را می‌توان مصداق بارزی از یک قدرت نمایی نرم دانست که نمونه آن به ندرت فراهم می‌شود. از همین رو است که سردار حاج قاسم سلیمانی معتقد است: «قدرت‌نمایی مانور 20 میلیونی اربعین، بیش از یک رژه مسلحانه است.» حال چنانچه شعار اباعبدالله الحسین(ع) که همانا «هَیهات مِنا الذِله» است، در مانور قدرت نمایی اربعین جاری شود، خود به خود توجهات مردم دنیا را به خود متمرکز خواهد کرد.

لذا حیف است اگر چنین فرصت مغتنمی بدون برنامه جمعی و بدون اعلام شعار به جهانیان از دست برود. شعار و پیام اباعبدالله(ع) شعار و پیامی است که تایید هر انسان آزاده و طالب آزادگی را به دنبال خواهد داشت. کافی است از پس استبداد رسانه ای غرب، این پیام به گوش جهانیان برسد. این را سران و سردمداران استکبار خوب می‌دانند که اگر پیام سیدالشهدا(ع) به مردم دنیا معرفی شود، نلسون‌ماندلاها، گاندی‌ها و سرآمد آن‌ها، خمینی‌ها  به پا خواهند خاست و جنبش‌های مقاومت از بین مستضعفین و آزادی خواهان جهان پا خواهد گرفت و سلطه آنها را به زیر خواهند کشید.

گرچه جاذبه وجودی امام حسین(ع) آنقدر هست که عاشقان و شیفتگان آزادی و آزادگی را مجذوب خویش خواهد کرد، اما این از وظیفه شیعیانی که  اجتماع عظیم و خیره کننده روز اربعین را در کربلا رقم می زنند، چیزی نمی کاهد و لازم است هر کس نقش خود را در رساندن پیام قیام اباعبدالله(ع) به جهان ایفا کند.

 

** این یادداشت بازنشر شده از سال قبل است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۰۶:۰۱
احسان عابدی

-تا کی باید شعار 30-40 سال پیش «مرگ بر آمریکا» را تکرار کنید تا دودش به چشم ما برود؟

بعد از نیم ساعت بحث و جدل، این جمله را با اعتراض به پدرم می‌گویم و از خانه بیرون می‌آیم. با یکی از دوستانم قراری دارم و باید خودم را به دانشگاه تهران برسانم. امروز روز 13 آبان است و احتمالاً خیابان‌ها شلوغ است. برای همین زودتر راه میفتم تا به موقع به قرار برسم. نمی‌دانم چرا دوستم امروز، آن هم مقابل دانشگاه تهران قرار ملاقات گذاشته؟ نه من و نه او هیچ‌کدام اهل راهپیمایی نیستیم!

در اولین ایستگاه سوار اتوبوسی می‌شوم که مقصدش انقلاب است. بیشتر از نصف مسافران اتوبوس دانش‌آموزانی هستند که از پرچم‌های ایران‌‌شان مشخص است که می‌روند برای راهپیمایی و احتمالاً شعارهای کهنه مرگ بر آمریکا و اسرائیل و... . می‌نشینم کنار دست مردی که آدم متشخصی به نظر می‌رسد. به او هم نمی‌آید که برای راهپیمایی سوار شده باشد. طوری که بشنود می‌گویم:

-کی این مردم می‌خواهند بیدار شوند، نمی‌دانم! کاش یکی پیدا می‌شد و از این دانش‌آموزها می‌پرسید: شما اصلاً می‌دانید آمریکا کجای دنیاست که راهپیمایی می‌روید و مرگ بر آمریکا می‌گویید؟

مرد لبخندی می‌زند و می‌گوید:

-مگر راهپیمایی بد است؟

- بد نیست؟ هرچی می‌کشیم از همین راهپیمایی‌ها و شعارهای بیخودی است. یعنی چی که بعد از 30 سال هنوز بگوییم مرگ بر آمریکا؟ چه سودی از این شعارها نصیب‌مان شده؟

لبخندی می‌زند و می‌پرسد:

-آدم در برابر دشمنش باید بایستد و نشان دهد که ایستاده است. یکی از مظاهر ایستادگی هم همین راهپیمایی‌ها و شعارهای آن است. بالاخره باید بفهمد که تا وقتی با ما دشمن است، ما هم از او متنفریم.

با لحنی حق به جانب می‌گویم:

- هر چه ما دشمنی کنیم، او هم دشمنی می‌کند. اگر بنا را بر دوستی و رابطه خوب بگذاریم که او دشمنی نمی‌کند؟

کمی به سمتم متمایل می‌شود و با همان لبخند می‌گوید:

-مگر ما چه دشمنی با آمریکا کرده‌ایم که او باید این همه دشمنی و کینه علیه ما داشته باشد؟ اصلاً مگر ما دشمنی را شروع کردیم؟ گناه ما این است که انقلاب کردیم و دست نشانده آمریکا را بیرون کردیم. گفتیم می‌خواهیم روی پای خودمان بایستیم. آنها هم بدشان آمد و شروع به توطئه و دشمنی با ما ایرانی‌ها کردند.

- خب ما چرا به دشمنی او دامن بزنیم؟

- دامن بزنیم؟! مگر با این همه جنایت و توطئه در این چند سال، جای دیگری هم برای دامن زدن مانده پسر جان؟ آنها آن‌قدر در دشمنی پیش‌دستی کردند که حتی 21 بهمن 57، یعنی یک روز قبل از پیروزی نهایی انقلاب اسلامی دست به کودتا علیه انقلاب زدند که به لطف خدا و با فراست امام خمینی نقشه‌شان نقش بر آب شد.

- خب دانشجویان ما هم سال 58 رفتند و سفارتخانه آنها را اشغال کردند. معلوم است که این کار سران آمریکا را عصبانی می‌کند؟

- آنجا سفارتخانه نبود پسرم؛ لانه جاسوسی بود. می‌دانی چقدر از نقشه‌ها و توطئه‌هایی که علیه انقلاب طرح ریزی می‌شد، از دل جاسوسی سفارت آمریکا آب می‌خورد؟ ضمن اینکه اگر آنها واقعا بی‌گناه بودند، در اردیبهشت سال 59 با چندین فروند هواپیمای جنگی دست به تجاوز نظامی به خاک کشورمان در صحرای طبس نمی‌زدند. باز هم عنایت خدا بود که با توفان شن نابود شوند، وگرنه معلوم نبود چه نقشه‌هایی در سر داشتند.

- به نظر من که این حرکت آنها مقابله به مثل در برابر تسخیر سفارتخانه یا همان لانه جاسوسی‌شان بود.

- پس 8 سال جنگ ویرانگری که با حمایت مستقیم آمریکا از صدام رخ داد و جان هزاران هزار نفر از مردم کشورمان را گرفت و خسارت‌های زیادی بر مملکت تحمیل کرد، در برابر کدام دشمنی ایران بود؟ به نظرت اگر حمایت‌های مالی و نظامی گسترده آمریکایی‌ها از صدام نبود، بعثی‌ها توانایی 8 سال جنگ را داشتند؟ حالا جنگ و خسارت‌هایش یک طرف، حادثه غم‌بار ساقط کردن هواپیمای ایرباس ایران با حدود 300 مسافر عادی که بسیاری از آنها زن و کودک بودند، در برابرکدام دشمنی ایران انجام شد؟

اصلاً می‌دانی در سال 64 ناوهای نظامی آمریکا با حمله به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس چه خسارات هنگفتی به ما وارد کردند؟ اینها در برابر کدام دشمنی ما بوده است؟ چرا راه دور برویم؟ ترور دانشمندان هسته‌ای کشورمان که مربوط به همین چند سال گذشته است. شما هم باید یادتان باشد. چرا باید یک عده دانشمندی که هدف‌شان نه نظامی‌گری و تهدید آمریکا بود و نه ضرر زدن به منافع آنها، ناجوانمردانه ترور شوند؟ یا شما فکر می‌کنید گروهک‌های تروریستی شرق کشور را چه کسی حمایت می‌کند؟ از کجا پول و سلاح می‌آورند تا مردم بی‌گناه و مظلوم را به خاک و خون بکشند و جنایت‌های هولناکی در گوشه و کنار کشور به وجود بیاورند؟ یا سازمان مجاهدین خلق که خون هزاران ایرانی مظلوم و بی‌گناه را با ترورهای وحشیانه خودشان ریختند و  هنوز که هنوز است به خیانت به مردم ایران مشغول اند، از کجا حمایت می‌شوند؟ همین آمریکا پشتوانه بزرگ‌شان است.

حرف‌هایش حرف حساب است. اما سوالات مربوط به مشکلات اقتصادی در ذهنم جولان می‌دهد. از او می‌پرسم:

-صحبت‌های شما درست است. کسی نمی‌تواند منکر این جنایات آمریکا شود. اما حرف من و امثال من این است که 30 سال فقط گفتیم «مرگ بر آمریکا» و خودمان هنوز در مشکلات اقتصادی زیادی دست و پا می‌زنیم. به جای این راهپیمایی‌ها به فکر مشکلات باشیم بهتر نیست؟

-اتفاقاً به نکته خوبی اشاره کردی. همه مشکلات که نه، اما بخش زیادی از معضلات اقتصادی ما هم اتفاقاً به تحریم‌های ظالمانه آمریکایی‌ها علیه ما بر می‌گردد. آنها هنوز پیروزی انقلاب اسلامی یک ساله نشده بود که رژیم ناجوانمردانه تحریم‌های مختلف اقتصادی و علمی و فناوری و دارویی و... را علیه ایرانی ها به کار بستند. آنها خوب می‌دانستند که در جهان امروز یکی از مهمترین ابزارها و جلوه های قدرت، امور اقتصادی و معیشتی است و بسیاری از رویارویی کشورها در این عرصه روی می‌دهد. جالب است که بهانه‌های مختلف آمریکایی‌ها برای تحریم ایران، همان‌هایی است که به خودش مربوط است! مثلاً حمایت از تروریسم، تلاش برای دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی، نقض حقوق بشر، ساخت تسلیحات موشکی و...! مثلاً در یکی از دلایل تحریم‌ها آمده است که چون منبع در آمد ایران نفت بوده و ایران اکثر درآمد خود را برای کسب سلاح‌های کشتار جمعی هزینه می‌کند، باید جلوی این مسأله را گرفت و منبع درآمد آنها را قطع کرد.

می‌دانی شرکت‌های نفتی و پتروشیمی از سرمایه‌گذاری و کار در ایران ممنوع شده‌اند؟ حتی در فروش نفت و گاز و سایر محصولات صادراتی کشورمان، ما را در تنگناهای عجیب قرار داده‌اند و کاری کرده‌اند که کمتر کشور و شرکتی جرأت ارتباط مالی و اقتصادی با ایران را دارد؟

 آمریکایی‌ها ناجوانمردی را به واردات و صادرات محصولات نفتی محدود نکرده‌اند. آنها حتی واردات دارو را که در راستای تامین سلامت مردم انجام می‌شود را تحریم کرده و اجازه ورود بسیاری از داروهای مهم را به کشورمان نمی‌دهند. علاوه بر این، تحریم‌های علمی و فناوری را هم باید در نظر گرفت. دانشمندان ایرانی برای دسترسی به منابع علمی خارج از کشور با محدودیت مواجه هستند. تحریم‌های هواپیمایی و کشتیرانی و... را هم باید به لیست اضافه کرد. البته در عین حالی که آمریکایی‌ها ناجوانمردانه و ظالمانه ما را تحریم کرده‌اند و تا حدودی معیشت مردم را هم تخت تاثیر تحریم‌ها قرار داده‌اند، اما اینها برای ما فرصتی برای استقلال و خودکفایی هم بوده است و خیلی جاها به کمک ما آمده است. اگر مدیریت کشور قوی باشد، مطمئن باش که مشکلات اقتصادی هم حل می‌شود.

در ذهنم تمام این دشمنی‌ها را مرور می‌کنم. واقعاً ظلم است. اصلاً چگونه کشور ما با این همه هجمه و دشمنی روی پای خود ایستاده است؟ هنوز در فکرم که می‌گوید:

-تازه هنوز از راه‌اندازی موج ایران هراسی و ساخت فیلم‌های تبلیغی علیه ایران نگفته‌ام. می‌دانی آمریکا و هم دستانش هر ساله چه بودجه هنگفتی برای این کار صرف می‌کنند؟ صدها فیلم هالیوودی برای تخریب اسلام و ایران و ایرانی برای بدبین کردن مردم جهان نسبت به ایران ساخته شده است. هر روز یک قائله در کشورهای همسایه به پا می‌کند و ایران را مسئول آن می‌نامد. خودش داعش را به وجود می‌آورد و منطقه را به آتش می‌کشد، اما ایران را حامی تروریست معرفی می‌کند. با ایجاد توطئه‌های سیاسی در کشور و حمایت از فتنه‌گران، ایران را مخالف دموکراسی و کشوری استبدادی به دنیا نشان می‌دهد.

در ذهن خودم، فتنه بزرگ سال 88 مرور می‌شود. آنجا هم آمریکایی‌ها علناً و رسماً وارد میدان شده بودند تا نظام را ساقط کنند. یادم است هر روز یکی از مسئولین آمریکایی از فتنه گران و اغتشاش‌گران حمایت می‌کرد و آنها را نیروهای خودشان در مقابل ایران می‌نامید! حرف‌های این آقا بد جور ذهنم را مشغول می‌کند. چرا من که اینها را می‌دانستم، با توجیهات بیخود نمی‌خواستم بعضی چیزها را بپذیرم؟ آیا دشمن سرسختی مثل آمریکا مستحق ذره‌ای دلسوزی هست؟ چرا با خودم رو راست نشده بودم؟

با ترمز اتوبوس و صدای راننده به خودم می‌آیم. همسفری‌ام می‌گوید:

-مثل اینکه آخر خط است. بریم پایین.

می‌گویم:

-نه؛ اینجا اول خط است. اصلاً خط مقدم است! من هم با شما می‌آیم. انصافاً با این همه جنایت، یک مرگ بر آمریکای خشک و خالی کم است. کاش دستم‌مان به آنها می‌رسید تا مرگ را واقعا به خودشان بدهیم!

هر دو خنده‌کنان از اتوبوس پیاده می‌شویم و به صفوف دانش‌آموزان، دانشجویان و مردم می‌پیوندیم و همراه با آنها شعار «مرگ بر آمریکا» سر می‌دهیم. مرگ بر آمریکا... مر گ بر آمریکا...

 

(داستان نیم‌بند من درباره چرایی مرگ بر آمریکا !)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۰
احسان عابدی
  1. داستان عشق بازی نوکران و خادمان اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) داستانی کهنه و قدیمی است. شوری که حسین(علیه‌السلام) در عالم به پا کرد، هرکس را یک جور نمک‌گیر کرده و هر طایفه‌ای را به یک صورت گوشه‌نشین غمش ساخته است. در این بین، رابطه نوکری و اربابی، رابطه خاص و اسرارآمیزی است که راز و رمزش را نوکر می‌داند و ارباب!
  2. درست است که عالم همه روزی‌خور خوان حسین(علیه‌السلام) هستند، اما ارباب، عده‌ای را خاص‌الخاص کرده و بر سر سفره مخصوص خود می‌نشاند. سفره‌ای که طعامش را خود ارباب می‌دهد و رزق و روزی یک عمر نوکر، از نوکری دربار او تامین می‌شود.
  3. شاید کمتر کسی از اهالی یزد پیدا شود که روضه‌دار باشد یا خادم هیئت باشد و یا چایی‌خورده روضه اباعبدالله باشد، اما نامی از «مریم‌آبادی» نشنیده باشد! بالاخره از لوازم مهم هر روضه‌ای، پوش و خیمه و کتیبه است و در شهر یزد اگر سراغ کارگاه و مغازه فروش این لوازم را بگیرید، حتماً نام «مریم‌آبادی» در بین آدرس‌های پیشنهاد شده به شما خواهد بود.
  4. محرم نزدیک است و شهر در تدارک سیاه‌پوشی و گرفتن رنگ عزای حسین(علیه‌السلام). سوژه شماره ماه محرم ماهنامه با دیدن همین کتیبه‌ها و خیمه‌های برپا شده‌ی عزاداری و روضه‌خوانی به ذهن‌مان می‌رسد: پیرغلامی به نام «حاج اسدالله مریم‌آبادی»!
    بعد از ظهر یکی از روزهای منتهی به ماه محرم، به کارگاه پوش‌دوزی مریم‌آبادی می‌روم. کارگاهی ساده با دیوارهای آجری قدیمی و بدون رنگ و لعاب ساختمان‌های مدرن. روی پارچه‌ای نوشته: «خیمه‌دوزی مریم‌آبادی و پسران». از وضعیت کارگاه می‌توان فهمید که زمان اوج کار و تهیه سفارشات کارگاه است. سقف کارگاه با دو یا سه پوش با طرح‌های سنتی پوشانده شده است. احتمالاً به عنوان نمونه هم از آن استفاده می‌شود. چند نفر مشتری منتظر تحویل سفارش خود هستند. از یکی از کارگرها سراغ حاج اسدالله را می‌گیرم. جوانی را نشانم می‌دهد و می‌گوید از پسرش بپرس. جوان عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کند و می‌پرسد کارت چیست؟ توضیح که می‌دهم، تاکید می‌کند که کلی کار و سفارش انجام نشده داریم و حاجی هم سخت مشغول است و می‌خواهد گفت‌وگویم باعث توقف کار نشود. «چشم‌گویان» با همراهی جوان به زیرزمین کارگاه می‌رویم.
  5. چند کارگر زن و مرد مشغول برش و دوخت پارچه هستند. چند نفر هم پارچه‌ای بزرگ روی زمین انداخته و با طنابی آن را اندازه می‌زنند و با قیچی بزرگی می‌چینند. حاج اسدالله با عرق‌چینی مشکی یک سر طناب را می‌کشد و مشخص می‌کند که کارگرش تا کجا علامت بزند. منتظر می‌ایستم تا طراحی پارچه تمام شود. هنگام برش که می‌شود، نزد حاج اسدالله می‌روم و خودم را معرفی می‌کند. 10 دقیقه فرصت می‌خواهد تا کار برش یک پوش تمام شود. برای خودم هم جالب است که شاهد مراحل طراحی و برش یک پوش و خیمه بزرگ باشم. 10 دقیقه نمی‌شود که می‌آید و همان‌طور ایستاده مشغول گفت‌وگو می‌شویم.
    می‌گوید 77 سال دارد و از سال 1340 به پوش‌دوزی امام حسین(علیه‌السلام) مشغول است. یعنی 54 سال خادمی در دوخت و تهیه پوش و خیمه اباعبدالله! می‌پرسم چطور شد که نمک‌گیر سفره امام حسین(علیه‌السلام) شدید و همچنان بر سر خوانش روزی می‌خورید؟ آهی می‌کشد و می‌گوید: «من خیاط و کت و شلواردوز بودم. آن سال‌ها چون خودمان روضه داشتیم، پوش روضه را هم اول برای خودم دوختم. بعد هرکسی استقبال کرد و من هم ادامه دادم. منتها چون رئیس صنف خیاط‌ها بودم، به حساب بچه‌گری خودم کسرم می‌کرد بگویم پوش می‌دوزم. یک شب خواب دیدم که حضرت سیدالشهدا آمدند داخل مغازه. سلام کردم. آقا پشت میز مغازه‌ام نشستند. من سندم را بردم که آقا امضا کنند. آقا سند را برداشته و نگاهی انداختند و مکثی کردند. بعد سند را گذاشتند روی میز و بلند شدند بروند. تا دم در هم رفتند که من پا را جلو گذاشتم. نگاهم کردند و گفتند: «هنوز بچه‌ای!» به ایشان گفتم: «آقا! شما خودتان گفتید من بچه‌ام. شما از بچه چه توقعی دارید؟ سند من را امضا نکردید که من بچه‌ام؟!» آقا برگشتند و پشت میز نشستند. سند را برداشتند و با دست مبارک خودشان نوشتند و بعد امضا کردند و گفتند: «دیگه کاری داری؟» گفتم نه؛ التماس دعا. بعد از آن، من هم دیگر خیاطی را ولش کردم. گفتم: مگر من خیاطم؟ من پوش‌دوز حسینم!»
    می‌گوید چهار پسر دارد که سه نفرشان در کنار او و در همین کارگاه به پوش‌دوزی و امور مربوط به آن مشغول هستند. در دلم می‌گویم: «خوش به حالت حاج اسدالله که شغل و پیشه‌ات را ارباب مشخص کرده و پسرانت را هم روزی می‌دهد!»
  6. تلفنش چندبار زنگ می‌خورد. گویا همه پیگیر سفارش‌های خود هستند. حاجی می‌گوید از خارج از یزد سفارش بیشتری دارد تا خود شهر و استان یزد. عمده مشتری‌هایش از کرمان، اصفهان، مشهد، سمنان، تهران، سیرجان و رفسنجان هستند که به واسطه تلفن و آدرسی که روی پوش‌ها حک می‌شود، سراغ مریم‌آبادی می‌آیند. ظاهراً شهرهای دیگر هم پوش‌دوزی انجام می‌شود، اما سبک سنتی مریم‌آبادی در کشور تقریباً منحصر به فرد است. از تعداد کارگرها هم می‌پرسم که می‌گوید نزدیک ماه محرم تا 20 نفر هم اینجا مشغول کار می‌شوند.
  7. حاج اسدالله خاطرات جالبی از پوش‌دوزی‌هایش تعریف می‌کند. مثلاً نقل می‌کند که: «یک پوش دوختم برای کرمان و رفته بودم بالا کنم. کارم که تمام شد، دیدم سیدی دارد گریه می‌کند. گفتم آقا باکی‌تان است؟ گفت من هر سال روضه‌خوانی دارم، اما پوش ندارم. پولی که برای پوش بدهم هم ندارم. ممکن است برای من پوش بدوزی که هر وقت خدا بهم پول داد، من هم به تو بدهم؟ گفتم آخر این که حرف حسابی نیست؟ من تا پول ندهم، جنس نمی‌دهند! شما باید پول بدهی تا من بدوزم. سید باز به گریه افتاد. من با خودم حرف زدم و گفتم: تو الان داری می‌روی یزد، اگر در راه تصادف کنی دست و پایت بشکند، چقدر باید خرج کنی که تازه آیا خوب بشوی یا نشوی؟! حالا اینجا اشک سید پاک می‌شود. قبول کردم. رفتم خانه‌اش اندازه بگیرم که برایش پوش بدوزم تا هروقت خدا پول به او داد، او به من بدهد. اندازه را که گرفتم، صورت را نشانش دادم و گفتم: این متراژ پوش و این هم مبلغ پوش می‌شود. ما را در حیاط نشاند که برود چیزی بیاورد از ما پذیرایی کند. مدتی طول کشید تا آمد. وقتی آمد دیدم دارد هرهر اشک می‌ریزد و پول هم در دستش دارد. گفتم آقا طوری شده؟ گفت نه. من به جدم پول نداشتم. رفتم در مجری‌ام را باز کردم، دیدم مبلغی را که شما گفتید در مجری‌ام هست.» ...
  8. اما مریم‌آبادی روضه‌دار هم هست. نقل می‌کند که روضه ما قدمتی بیش از 100 سال دارد و ارثی است که از پدرانش به او رسیده است. روضه مریم‌آبادی‌ها در دهه فاطمیه و در همین کارگاه برپاست. هر سال در ایام شهادت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) 10 روز صبح، کارگاه مریم‌آبادی سیاه‌پوش می‌شود تا بعد از 100 و اندی سال، روضه حضرت مادر استمرار داشته باشد.
    عمر حاج اسدالله به روضه‌های قدیمی یزد قد می‌دهد. هم خودش خادم روضه 100 ساله است و هم از دیگر روضه‌ها یاد و خاطره دارد. با او وارد حال و هوای روضه‌های قدیمی یزد می‌شوم. از روضه خانه اصفهانیان به عنوان یکی از قدیمی‌ترین روضه‌های یزد نام می‌برد و روال روضه‌خوانی قدیم را این چنین توضیح می‌دهد: «برنامه روضه خانه اصفهانیان این بوده که شب‌ها روضه می‌خواندند. از 10-11 شب شروع می‌کردند و با نماز صبح روضه ختم می‌شده. پشت سرش، «حاج اکبر آقا هرندی» نماز صبح را می‌خواند و شروع می‌کرد. تا ساعت 10 و 11 قبل از ظهر روضه هرندی ادامه داشت. بعد از این، در همین ساعت «تکیه ابوالفضل» شروع می‌کرد تا 4 بعد از ظهر. جاهای دیگر هم بود که از 4 شروع می‌کردند تا نماز مغرب. اصلاً در دهه اول محرم، روضه 24 ساعت در یزد بر قرار بود.»
    درباره روضه خانه امام حسینی‌ها هم مختصری می‌گوید و درباره روضه هرندی‌ها هم توضیح می‌دهد که خود آقای هرندی که مُرد، یک پسر داشت و آن پسر هم مدتی بعد مُرد و دیگر کسی روضه آنها را نخواند.
    از حاج اسدالله می‌پرسم: «بین روضه‌خوانی‌ها و عزاداری‌های الان با روضه‌خوانی‌های قدیم چه تفاوتی هست؟» آهی می‌کشد و تن صدایش را پایین‌تر می‌آورد و دو نکته را اشاره می‌کند. یکی اینکه: «قدیم‌ها رجال و بزرگان هر شهری خدمت‌کن روضه بودند. تجّار درجه یک هر شهری می‌آمدند چایی می‌دادند و جارو می‌کردند، استکان ورمی‌چیدند، پوش می‌کشیدند و... حالا البته این چیزا قدیمی شده!»
    این از ظاهر کار. اما حاجی به باطن کار هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «الان ریای مراسم‌ها بیشتر شده. قبلاً حقیقت بود. در روضه‌ها نور می‌دیدند، معجزه می‌دیدند. ما همین‌جا در بین روضه معجزه دیدیم. میل رفت تو چشمم و رسید به مغزم. گفتم: «یا حسین، هرکار می‌خواهی بکن.» میل که برود در چشم و به مغز برسد، این دیگر کوری است. اما چشمم خوب شد و حالا نور همان چشم بهتر از چشم دیگرم است. خودم قبلاً اگر کاری داشتم می‌گرفتم. حالا نمی توانم بگیرم. مثلاًحاجتی اگر داشتم و طول می‌کشید، مثل اینکه با کسی جنگ بکنم، با امام حسین صحبت می‌کردم و می‌شد! ولی حالا آن قدرت و ایمان را ندارم و باورم نمی‌آید که امام حسین به زودی کاری برایم بکند! آن روزها یک طور دیگر بود. حالا یا لقمه عوض شده یا ... نمی‌دانم...»
  9. تعداد مشتری‌ها دارد زیاد می‌شود. دلم نمی‌آید گفت‌وگو با حاج اسدالله را تمام کنم، اما انصاف نیست که وقت او را هم بیش از این بگیرم. سوال آخر را می‌پرسم: حاج آقا نمی‌خواهید خودتان را بازنشسته کنید؟ فوری می‌گوید: «نه! من وصیت کرده‌ام جنازه‌ام را در پوش امام حسین بلند کنند.»
  10. باز هم به سفره حسین(علیه‌السلام) و نوکری دربار ارباب و رزقی که آقا در سفره نوکر می‌گذارد فکر می‌کنم. غبطه می‌خورم به حاج اسدالله و امثال او که کار و بارشان حسینی است. فکرش را بکنی می‌فهمی که هرجا خیمه‌ای برپا شود و روضه‌ای خوانده شود، نام و یاد «مریم‌آبادی» هم هست. گوشه بیشتر پوش و خیمه‌ها، این نام را خواهی دید. و چقدر لیاقت می‌خواهد کسی نامش سال‌های سال زیر خیمه اباعبدالله نوشته شده باشد.

چرخی دیگر در کارگاه می‌زنم و انواع کتیبه‌ها و پارچه نوشته‌های متبرک به نام اباعبدالله را از چشم می‌گذرانم. «حاج اسدالله مریم‌آبادی» حالا پشت چرخ نشسته و دو تکه پارچه پوش را به هم می‌دوزد. با او و پسرش خداحافظی می‌کنم و بیرون می‌آیم. از مأذنه مسجدی صدای اذان می‌آید.

عکس ها از: روح الله محی الدینی

* منتشر شده در ماهنامه قبیله هابیل، محرم الحرام 1437

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۶:۵۰
احسان عابدی