داستان جنایتهای یک شیطان
-تا کی باید شعار 30-40 سال پیش «مرگ بر آمریکا» را تکرار کنید تا دودش به چشم ما برود؟
بعد از نیم ساعت بحث و جدل، این جمله را با اعتراض به پدرم میگویم و از خانه بیرون میآیم. با یکی از دوستانم قراری دارم و باید خودم را به دانشگاه تهران برسانم. امروز روز 13 آبان است و احتمالاً خیابانها شلوغ است. برای همین زودتر راه میفتم تا به موقع به قرار برسم. نمیدانم چرا دوستم امروز، آن هم مقابل دانشگاه تهران قرار ملاقات گذاشته؟ نه من و نه او هیچکدام اهل راهپیمایی نیستیم!
در اولین ایستگاه سوار اتوبوسی میشوم که مقصدش انقلاب است. بیشتر از نصف مسافران اتوبوس دانشآموزانی هستند که از پرچمهای ایرانشان مشخص است که میروند برای راهپیمایی و احتمالاً شعارهای کهنه مرگ بر آمریکا و اسرائیل و... . مینشینم کنار دست مردی که آدم متشخصی به نظر میرسد. به او هم نمیآید که برای راهپیمایی سوار شده باشد. طوری که بشنود میگویم:
-کی این مردم میخواهند بیدار شوند، نمیدانم! کاش یکی پیدا میشد و از این دانشآموزها میپرسید: شما اصلاً میدانید آمریکا کجای دنیاست که راهپیمایی میروید و مرگ بر آمریکا میگویید؟
مرد لبخندی میزند و میگوید:
-مگر راهپیمایی بد است؟
- بد نیست؟ هرچی میکشیم از همین راهپیماییها و شعارهای بیخودی است. یعنی چی که بعد از 30 سال هنوز بگوییم مرگ بر آمریکا؟ چه سودی از این شعارها نصیبمان شده؟
لبخندی میزند و میپرسد:
-آدم در برابر دشمنش باید بایستد و نشان دهد که ایستاده است. یکی از مظاهر ایستادگی هم همین راهپیماییها و شعارهای آن است. بالاخره باید بفهمد که تا وقتی با ما دشمن است، ما هم از او متنفریم.
با لحنی حق به جانب میگویم:
- هر چه ما دشمنی کنیم، او هم دشمنی میکند. اگر بنا را بر دوستی و رابطه خوب بگذاریم که او دشمنی نمیکند؟
کمی به سمتم متمایل میشود و با همان لبخند میگوید:
-مگر ما چه دشمنی با آمریکا کردهایم که او باید این همه دشمنی و کینه علیه ما داشته باشد؟ اصلاً مگر ما دشمنی را شروع کردیم؟ گناه ما این است که انقلاب کردیم و دست نشانده آمریکا را بیرون کردیم. گفتیم میخواهیم روی پای خودمان بایستیم. آنها هم بدشان آمد و شروع به توطئه و دشمنی با ما ایرانیها کردند.
- خب ما چرا به دشمنی او دامن بزنیم؟
- دامن بزنیم؟! مگر با این همه جنایت و توطئه در این چند سال، جای دیگری هم برای دامن زدن مانده پسر جان؟ آنها آنقدر در دشمنی پیشدستی کردند که حتی 21 بهمن 57، یعنی یک روز قبل از پیروزی نهایی انقلاب اسلامی دست به کودتا علیه انقلاب زدند که به لطف خدا و با فراست امام خمینی نقشهشان نقش بر آب شد.
- خب دانشجویان ما هم سال 58 رفتند و سفارتخانه آنها را اشغال کردند. معلوم است که این کار سران آمریکا را عصبانی میکند؟
- آنجا سفارتخانه نبود پسرم؛ لانه جاسوسی بود. میدانی چقدر از نقشهها و توطئههایی که علیه انقلاب طرح ریزی میشد، از دل جاسوسی سفارت آمریکا آب میخورد؟ ضمن اینکه اگر آنها واقعا بیگناه بودند، در اردیبهشت سال 59 با چندین فروند هواپیمای جنگی دست به تجاوز نظامی به خاک کشورمان در صحرای طبس نمیزدند. باز هم عنایت خدا بود که با توفان شن نابود شوند، وگرنه معلوم نبود چه نقشههایی در سر داشتند.
- به نظر من که این حرکت آنها مقابله به مثل در برابر تسخیر سفارتخانه یا همان لانه جاسوسیشان بود.
- پس 8 سال جنگ ویرانگری که با حمایت مستقیم آمریکا از صدام رخ داد و جان هزاران هزار نفر از مردم کشورمان را گرفت و خسارتهای زیادی بر مملکت تحمیل کرد، در برابر کدام دشمنی ایران بود؟ به نظرت اگر حمایتهای مالی و نظامی گسترده آمریکاییها از صدام نبود، بعثیها توانایی 8 سال جنگ را داشتند؟ حالا جنگ و خسارتهایش یک طرف، حادثه غمبار ساقط کردن هواپیمای ایرباس ایران با حدود 300 مسافر عادی که بسیاری از آنها زن و کودک بودند، در برابرکدام دشمنی ایران انجام شد؟
اصلاً میدانی در سال 64 ناوهای نظامی آمریکا با حمله به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس چه خسارات هنگفتی به ما وارد کردند؟ اینها در برابر کدام دشمنی ما بوده است؟ چرا راه دور برویم؟ ترور دانشمندان هستهای کشورمان که مربوط به همین چند سال گذشته است. شما هم باید یادتان باشد. چرا باید یک عده دانشمندی که هدفشان نه نظامیگری و تهدید آمریکا بود و نه ضرر زدن به منافع آنها، ناجوانمردانه ترور شوند؟ یا شما فکر میکنید گروهکهای تروریستی شرق کشور را چه کسی حمایت میکند؟ از کجا پول و سلاح میآورند تا مردم بیگناه و مظلوم را به خاک و خون بکشند و جنایتهای هولناکی در گوشه و کنار کشور به وجود بیاورند؟ یا سازمان مجاهدین خلق که خون هزاران ایرانی مظلوم و بیگناه را با ترورهای وحشیانه خودشان ریختند و هنوز که هنوز است به خیانت به مردم ایران مشغول اند، از کجا حمایت میشوند؟ همین آمریکا پشتوانه بزرگشان است.
حرفهایش حرف حساب است. اما سوالات مربوط به مشکلات اقتصادی در ذهنم جولان میدهد. از او میپرسم:
-صحبتهای شما درست است. کسی نمیتواند منکر این جنایات آمریکا شود. اما حرف من و امثال من این است که 30 سال فقط گفتیم «مرگ بر آمریکا» و خودمان هنوز در مشکلات اقتصادی زیادی دست و پا میزنیم. به جای این راهپیماییها به فکر مشکلات باشیم بهتر نیست؟
-اتفاقاً به نکته خوبی اشاره کردی. همه مشکلات که نه، اما بخش زیادی از معضلات اقتصادی ما هم اتفاقاً به تحریمهای ظالمانه آمریکاییها علیه ما بر میگردد. آنها هنوز پیروزی انقلاب اسلامی یک ساله نشده بود که رژیم ناجوانمردانه تحریمهای مختلف اقتصادی و علمی و فناوری و دارویی و... را علیه ایرانی ها به کار بستند. آنها خوب میدانستند که در جهان امروز یکی از مهمترین ابزارها و جلوه های قدرت، امور اقتصادی و معیشتی است و بسیاری از رویارویی کشورها در این عرصه روی میدهد. جالب است که بهانههای مختلف آمریکاییها برای تحریم ایران، همانهایی است که به خودش مربوط است! مثلاً حمایت از تروریسم، تلاش برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی، نقض حقوق بشر، ساخت تسلیحات موشکی و...! مثلاً در یکی از دلایل تحریمها آمده است که چون منبع در آمد ایران نفت بوده و ایران اکثر درآمد خود را برای کسب سلاحهای کشتار جمعی هزینه میکند، باید جلوی این مسأله را گرفت و منبع درآمد آنها را قطع کرد.
میدانی شرکتهای نفتی و پتروشیمی از سرمایهگذاری و کار در ایران ممنوع شدهاند؟ حتی در فروش نفت و گاز و سایر محصولات صادراتی کشورمان، ما را در تنگناهای عجیب قرار دادهاند و کاری کردهاند که کمتر کشور و شرکتی جرأت ارتباط مالی و اقتصادی با ایران را دارد؟
آمریکاییها ناجوانمردی را به واردات و صادرات محصولات نفتی محدود نکردهاند. آنها حتی واردات دارو را که در راستای تامین سلامت مردم انجام میشود را تحریم کرده و اجازه ورود بسیاری از داروهای مهم را به کشورمان نمیدهند. علاوه بر این، تحریمهای علمی و فناوری را هم باید در نظر گرفت. دانشمندان ایرانی برای دسترسی به منابع علمی خارج از کشور با محدودیت مواجه هستند. تحریمهای هواپیمایی و کشتیرانی و... را هم باید به لیست اضافه کرد. البته در عین حالی که آمریکاییها ناجوانمردانه و ظالمانه ما را تحریم کردهاند و تا حدودی معیشت مردم را هم تخت تاثیر تحریمها قرار دادهاند، اما اینها برای ما فرصتی برای استقلال و خودکفایی هم بوده است و خیلی جاها به کمک ما آمده است. اگر مدیریت کشور قوی باشد، مطمئن باش که مشکلات اقتصادی هم حل میشود.
در ذهنم تمام این دشمنیها را مرور میکنم. واقعاً ظلم است. اصلاً چگونه کشور ما با این همه هجمه و دشمنی روی پای خود ایستاده است؟ هنوز در فکرم که میگوید:
-تازه هنوز از راهاندازی موج ایران هراسی و ساخت فیلمهای تبلیغی علیه ایران نگفتهام. میدانی آمریکا و هم دستانش هر ساله چه بودجه هنگفتی برای این کار صرف میکنند؟ صدها فیلم هالیوودی برای تخریب اسلام و ایران و ایرانی برای بدبین کردن مردم جهان نسبت به ایران ساخته شده است. هر روز یک قائله در کشورهای همسایه به پا میکند و ایران را مسئول آن مینامد. خودش داعش را به وجود میآورد و منطقه را به آتش میکشد، اما ایران را حامی تروریست معرفی میکند. با ایجاد توطئههای سیاسی در کشور و حمایت از فتنهگران، ایران را مخالف دموکراسی و کشوری استبدادی به دنیا نشان میدهد.
در ذهن خودم، فتنه بزرگ سال 88 مرور میشود. آنجا هم آمریکاییها علناً و رسماً وارد میدان شده بودند تا نظام را ساقط کنند. یادم است هر روز یکی از مسئولین آمریکایی از فتنه گران و اغتشاشگران حمایت میکرد و آنها را نیروهای خودشان در مقابل ایران مینامید! حرفهای این آقا بد جور ذهنم را مشغول میکند. چرا من که اینها را میدانستم، با توجیهات بیخود نمیخواستم بعضی چیزها را بپذیرم؟ آیا دشمن سرسختی مثل آمریکا مستحق ذرهای دلسوزی هست؟ چرا با خودم رو راست نشده بودم؟
با ترمز اتوبوس و صدای راننده به خودم میآیم. همسفریام میگوید:
-مثل اینکه آخر خط است. بریم پایین.
میگویم:
-نه؛ اینجا اول خط است. اصلاً خط مقدم است! من هم با شما میآیم. انصافاً با این همه جنایت، یک مرگ بر آمریکای خشک و خالی کم است. کاش دستممان به آنها میرسید تا مرگ را واقعا به خودشان بدهیم!
هر دو خندهکنان از اتوبوس پیاده میشویم و به صفوف دانشآموزان، دانشجویان و مردم میپیوندیم و همراه با آنها شعار «مرگ بر آمریکا» سر میدهیم. مرگ بر آمریکا... مر گ بر آمریکا...
(داستان نیمبند من درباره چرایی مرگ بر آمریکا !)