آنها که آیتالله علاقهبند را میشناسند، میدانند که ایشان اهل رسانه و مصاحبه و... نیستند، اما وقتی موضوع مرحوم آیتالله ابوترابی را با ایشان در میان گذاشتیم، بدون مسالهای مصاحبه را پذیرفتند. با هماهنگی قبلی، ساعتی قبل از نماز مغرب، در مسجد امیرچخماق به حضورشان رسیدم و در کنار محراب عبادت، گفتوگویی مختصر درباره شخصیت و منش مرحوم ابوترابی با ایشان انجام دادم. آنچه میخوانید، مشروح سخنان ایشان است.
حاجآقا ظاهراً حضرتعالی از دوستان قدیمی و نزدیک مرحوم ابوترابی بودهاید. برای ما از شخصیت و اخلاق ایشان بگویید.
ایشان واقعاً آدمی بودند که از اولی که در جوانی به حوزه آمدند و ما با ایشان رابطه داشتیم، تا آخری که نَفَس آخرشان بود، هیچ فرقی نکردند. با وجود اینکه تحقیقات و مطالعاتشان زیاد و خوب بود و قریبالاجتهاد هم بودند، در عین حال هیچ فرقی نکرده بودند. همانطور با همان اخلاق و نجابت و اصالت و خوبیها و خیرهایی که برای افراد داشتند، مسائل مردم را مطابق با فتاوای علما و مراجع در رادیو و تلویزیون ذکر میکردند. منظورم این است که ایشان هیچ بزرگی و تکبری در خودشان ایجاد نکرده بودند و همان حالتی که در اول داشتند را تا آخر نگه داشته بودند و مثل کسانی دیگر نبودند. مثلاً لباسشان، وضعشان و تواضعشان از اول تا آخر مساوی بود و برای مردم خیر و برکت داشتند. چیزی که من فهمیدم، الهام هم شده بود به ایشان که قرار است بروند و خلاصه همان وقت هم الهام به رفتن شده بودند و این علامت تقوا و بزرگواری شخص است که در روز خوب و وقت خوب وفات کند و معلوم بود که جزء کسانیاند که از مقربان الهی هستند.
شما از جوانی ایشان را میشناختید؟
بله. وارد حوزه علمیه که شده بودند، بنده معالم میگفتم و ایشان هم با من در معالم بحثی داشتند.
از نظر علمی و فقهی هم فرمودید که قریبالاجتهاد بودند؟
بله ایشان خیلی وارد بودند. تحقیقاتشان در قم بود و «استاد دیده» بودند.
وقتی حضرتعالی در تشییع جنازه مرحوم ابوترابی حاضر شدید، خیلیها متعجب شدند که با این وضع جسمیتان چرا اینقدر به ایشان احترام کردید. باید ارتباط عاطفی زیادی بین شما و ایشان بوده باشد؟
بله، بله، خب البته ما همیشه با هم بودیم و بحث داشتیم و دوست صمیمی و همیشگی بودیم. وقتی همدیگر را میدیدیم، ملاقاتمان غیر ملاقات مردم دیگر بود. منظور این است که اینجور دوستی و اینجور کسی که متقی و پرهیزگار بودند، اگر هر جوری هم باشد، باید بروم. [آن روز] من نمیتوانستم قدمی هم راه بروم، اما بر سر تابوت حاضر شدم و از همان داخل ماشین نماز خواندم.
حاج آقا؛ برای طلبههای جوان چه توصیهای دارید که بتوانند پا جای پای مرحوم ابوترابی بگذارند؟
اول تقوا داشته باشند. تقوا داشته باشند و خدا را خوب بشناسند و توحید داشته باشند. اخلاص داشته باشند. برای خدا وارد حوزه شده باشند. زمانی که ایشان وارد حوزه شد، نمیدانید چه اوضاعی بود. کسی اصلاً حاضر نبود بیاید حوزه. میدانید چرا؟ چون زمان پهلوی بود. پهلوی اول. قبا را میبرید، عمامه را بر میداشت. میگفت: مردم باید «متحدالشکل» باشند! ما که الان از نظر شمسی 88 سال داریم، دیدیم وسط خیابان قبای «سیدعلیرضای بافقی» را بریدند. توهین به «حاج سیدعلی لبخندقی» کردند و گفتند این جُل چیه پیچیدی به سرت؟ عمامهها را بر میداشتند، توهین میکردند به اهل علم. اشخاصی بودند که مخصوصاً به مردم میگفتند: سراغ این تحصیلات نروید و اینها سواد ندارند و فلان هستند. برای سیاست خودشان، مردم را از روحانیت دور میکردند. آقای ابوترابی در این جور زمانی، با کمال اخلاص آمد وارد حوزه شد. میگویم طلبهها اگر وارد حوزه میشوند، نظرشان به حقوق نباشد، با اخلاص بیایند. بخواهند برسند به مقامی که بتوانند برای مردم و خدا خدمت کنند. خدا را رزاق بدانند. نگویند ما فقط یک واعظ شویم و منبر برویم و تمام. منظورشان خدمت به خلق باشد. بدانند که روزی فقط مربوط به خداست. قرآن گفته « وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا» بر خدا رزقش هست. «ان الله هو الرزاق». آنها که درس خواندهاند، میدانند «هو» چه ضمیری است اینجا. وقتی که «هو الرزاق» میگویند، این یعنی منحصر به خداست. [نیت طلبه] فقط مادی نباشد. آن وقت این طوری است که وسعت رزق خواهد داشت و همه کارش هم درست میشود و متقی میشود. «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ» از راهی که گمان ندارد، روزیاش میرسد. لذا باید این طوری باشد که از اول تا آخر روحانی باشد.
حاج آقا خدا حفظتان کند انشاالله. بیشتر از این مزاحم عبادتتان نمیشوم. التماس دعا
منتشر شده در ماهنامه قبیله هابیل، یادنامه آیت الله ابوترابی