پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۱ ، ۰۳:۵۳
احسان عابدی

روز عاشورا
و ا?نک م?دان? دوباره، ا?نک 72 ?ار و هزاران دشمن ک?نه‏توز? که رحم و مروّت را از ازل ن?اموخته‏اند. ا?نک عاشورا که هر چه از آن بگو??م کم گفته‏ا?م، از برخوردها? جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، ?ا عنا?ات و الطاف س?دالشهداء عل?ه‏السلام .
سرداران?، سپاه عظ?م? را به سو? جهنم رهبر? می‏کردند و امام معصوم? لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت می‏داد... و سرانجام شهادت، خون، ن?زه، عطش و اطفال، تاز?انه و سرها? بر?ده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۰۳:۴۶
احسان عابدی

1. در روز نهم محرم (تاسوعا? حس?ن?) شمر بن ذ? الجوشن با نامه‏ا? که از عب?داللّه‏ داشت از "نُخ?له" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب ب?رون آمد و پ?ش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عب?داللّه‏ را برا? عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وا? بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پ?ام زشت و ننگ?ن? برا? من آورده‏ا?. به خدا قسم! تو عب?داللّه‏ را از قبول آنچه من برا? او نوشته بودم بازداشت? و کار را خراب کرد?... .21
2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عب?داللّه‏ بن ز?اد امان نامه‏ا? برا? خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس عل?ه‏السلام گرفته بود که در ا?ن روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ا?شان نپذ?رفت.
شمر نزد?ک خ?ام امام حس?ن عل?ه‏السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام عل? عل?ه‏السلام که مادرشان ام‏البن?ن عل?ها‏السلام بود) را طلب?د. آنها ب?رون آمدند، شمر گفت: از عب?داللّه‏ برا?تان امان گرفته‏ام. آنها همگ? گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باش?م و پسر دختر پ?امبر امان نداشته باشد؟!22
3. در ا?ن روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس عل?ه‏السلام امام عل?ه‏السلام را باخبر کرد. امام حس?ن عل?ه‏السلام فرمود: ا? عباس! جانم فدا? تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصد? دارند؟
حضرت عباس عل?ه‏السلام رفت و خبر آورد که ا?نان می‏گو?ند: ?ا حکم ام?ر را بپذ?ر?د ?ا آماده جنگ شو?د.
امام حس?ن عل?ه‏السلام به عباس فرمودند: اگر می‏توان? آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخ?ر ب?ندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدا? خود راز و ن?از کن?م و به درگاهش نماز بگذار?م. خدا? متعال می‏داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس عل?ه‏السلام نزد سپاه?ان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با ا?ن درخواست ترد?د داشت، سرانجام از لشکر?ان خود پرس?د که چه با?د کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل د?لم و کفار از تو چن?ن تقاضا?? می‏کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کن?.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس عل?ه‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‏ده?م، اگر تسل?م شد?د شما را به عب?داللّه‏ می‏سپار?م وگرنه دست از شما برنخواه?م داشت.24

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۰۳:۴۵
احسان عابدی

1. "خوارزم?" در مقتل الحس?ن و "خ?ابان?" در وقا?ع الا?ام نوشته‏اند که در روز هشتم محرم امام حس?ن عل?ه‏السلام و اصحابش از تشنگ? سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابرا?ن امام عل?ه‏السلام کلنگ? برداشت و در پشت خ?مه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زم?ن را کَند، آب? گوارا ب?رون آمد و همه نوش?دند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپد?د شد و د?گر نشان? از آن د?ده نشد. هنگام? که خبر ا?ن ماجرا به عب?داللّه‏ بن ز?اد رس?د، پ?ک? نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رس?ده است که حس?ن چاه می‏کَند و آب بدست می‏آورد. به محض ا?نکه ا?ن نامه به تو رس?د، ب?ش از پ?ش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حس?ن عل?ه‏السلام و ?ارانش سخت بگ?ر. عمر بن سعد دستور و? را عمل نمود.17
2. در ا?ن روز "?ز?د بن حص?ن همدان?" از امام عل?ه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ا? مرد همدان?! چه چ?ز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان ن?ستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پندار? پس چرا بر عترت پ?امبر شور?ده و تصم?م به کشتن آنها گرفته‏ا? و آب فرات را که حت? ح?وانات ا?ن واد? از آن می‏نوشند از آنان مضا?قه می‏کن?؟
عمر بن سعد سر به ز?ر انداخت و گفت: ا? همدان?! من می‏دانم که آزار دادن به ا?ن خاندان حرام است، من در لحظات حسّاس? قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم با?د چه کنم؛ آ?ا حکومت ر? را رها کنم، حکومت? که در اشت?اقش می‏سوزم؟ و ?ا دستانم به خون حس?ن آلوده گردد، در حال? که می‏دانم ک?فر ا?ن کار، آتش است؟ ا? مرد همدان?! حکومت ر? به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏ب?نم که بتوانم از آن گذشت کنم.
?ز?د بن حص?ن همدان? بازگشت و ماجرا را به عرض امام عل?ه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ر? به قتل برساند.18
3. امام عل?ه‏السلام مرد? از ?اران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقات? داشته باشند.
شب هنگام امام حس?ن عل?ه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حس?ن عل?ه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد ن?ز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بق?ه را مرخص کرد.
در ا?ن ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام عل?ه‏السلام که فرمود: آ?ا می‏خواه? با من مقاتله کن?؟ عذر? آورد. ?ک بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب کنند! امام عل?ه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاکم را بگ?رند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموال? که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن ز?اد ب?مناکم و می‏ترسم آنها را از دم شمش?ر بگذراند.
حضرت هنگام? که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصم?م خود باز نمی‏گردد، از جا? برخاست در حال? که می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگ?رد و تو را در ق?امت ن?امرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم که از گندم عراق نخواه? خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19
4. پس از ا?ن ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ا? به عب?داللّه‏ نوشت و ضمن آن پ?شنهاد کرد که حس?ن عل?ه‏السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که ?ا به حجاز برمی‏گردم ?ا به مملکت د?گر? می‏روم. عب?داللّه‏ در حضور ?اران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذ? الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عب?داللّه‏ با پ?شنهاد عمر بن سعد موافقت کند.20

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۰۳:۴۴
احسان عابدی

1. در روز هفتم محرم عب?د اللّه‏ بن ز?اد ضمن نامه‏ا? به عمر بن سعد از و? خواست تا با سپاه?ان خود ب?ن امام حس?ن و ?اران، و آب فرات فاصله ا?جاد کرده و اجازه نوش?دن آب به آنها ندهد.15
عمر بن سعد ن?ز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شر?عه فرات مستقر کرد و مانع دسترس? امام حس?ن عل?ه‏السلام و ?ارانش به آب شدند.
2. در ا?ن روز مرد? به نام "عبداللّه‏ بن حص?ن ازد?" ـ که از قب?له "بج?له" بود ـ فر?اد برآورد: ا? حس?ن! ا?ن آب را د?گر بسان رنگ آسمان? نخواه? د?د! به خدا سوگند که قطره‏ا? از آن را نخواه? آشام?د، تا از عطش جان ده?!
امام عل?ه‏السلام فرمودند: خدا?ا! او را از تشنگ? بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حم?د بن مسلم می‏گو?د: به خدا سوگند که پس از ا?ن گفتگو به د?دار او رفتم در حال? که ب?مار بود، قسم به آن خدا?? که جز او پروردگار? ن?ست، د?دم که عبداللّه‏ بن حص?ن آنقدر آب می‏آشام?د تا شکمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فر?اد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ول? س?راب نمی‏شد. چن?ن بود تا به هلاکت رس?د.16

16. ارشاد ش?خ مف?د، ج2، ص86.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۱ ، ۰۴:۵۶
احسان عابدی

1. در ا?ن روز عب?داللّه‏ بن ز?اد نامه‏ا? برا? عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر ن?رو? نظام? اعم از سواره و پ?اده تو را تجه?ز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برا? من می‏فرستند.
2. در ا?ن روز "حب?ب بن مظاهر اسد?" به امام حس?ن عل?ه‏السلام عرض کرد: ?ابن رسول اللّه‏! در ا?ن نزد?ک? طائفه‏ا? از بن? اسد سکونت دارند که اگر اجازه ده? من به نزد آنها بروم و آنها را به سو? شما دعوت نما?م.
امام عل?ه‏السلام اجازه دادند و حب?ب بن مظاهر شبانگاه ب?رون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهتر?ن ارمغان را برا?تان آورده‏ام، شما را به ?ار? پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او ?اران? دارد که هر ?ک از آنها بهتر از هزار مرد جنگ? است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسل?م نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکر? انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عش?ره من هست?د، شما را به ا?ن راه خ?ر دعوت می‏نما?م... .
در ا?ن هنگام مرد? از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بش?ر" می‏نام?دند برخاست و گفت: من اول?ن کس? هستم که ا?ن دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجز? حماس? خواند.
سپس مردان قب?له که تعدادشان به 90 نفر می‏رس?د برخاستند و برا? ?ار? امام حس?ن عل?ه‏السلام حرکت کردند. در ا?ن م?ان مرد? مخف?انه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مرد? بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سو?شان فرستاد. آنان در م?ان راه با ?کد?گر درگ?ر شدند، در حال? که فاصله چندان? با امام حس?ن عل?ه‏السلام نداشتند. هنگام? که ?اران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تار?ک? شب پراکنده شدند و به قب?له خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حب?ب بن مظاهر به خدمت امام عل?ه‏السلام آمد و جر?ان را بازگو کرد. امام عل?ه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏" 14

14. بحارالانوار، ج44، ص386.


مادرم از اشک روضه مرا ش?ر داده است

در ش?رم آب کرده ول? سود با من است

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۱ ، ۰۵:۳۲
احسان عابدی

1. در ا?ن روز عب?داللّه‏ بن ز?اد، شخص? بنام "شبث بن ربع?"10 را به همراه ?ک هزار نفر به طرف کربلا گس?ل داد.11
2. عب?داللّه‏ بن ز?اد در ا?ن روز دستور داد تا شخص? بنام "زجر بن ق?س" بر سر راه کربلا با?ستد و هر کس? را که قصد ?ار? امام حس?ن عل?ه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام عل?ه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان ا?ن مرد 500 نفر بودند.12
3. در ا?ن روز با توجه به تمام محدود?تها?? که برا? نپ?وستن کس? به سپاه امام حس?ن عل?ه‏السلام صورت گرفت، مرد? به نام "عامر بن اب? سلامه" خود را به امام عل?ه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رس?د.??

11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحس?ن(مقرّم)، ص199.
13. همان.


زم?ـن غـــزه رنگ?ـن است از خــون کبــوتــرهـا

به رو? دست هــا مـانده است پ?کـرهـا? اصغرها

صدا?  ضجــه زن ها? کــودک مــرده م? آ?ـد

?ق?ن در خاک و خون افتاده مروار?ــد و گوهــرهـا

م?ان نعـره د?ـــوان و هـــل مــن نــاصر مظلوم

نم? دانـم چــرا خـوابند  ?ــوسف را بـــرادرهـــا

نبــرد? نــابـرابـر مشت بـــا شمش?رهـا?ـ? ت?ـز

در ا?ن دن?ا? نامـرد? و ا?ـن از پشت خنجــرهــا

فضـا? کـور دن?ـا غـزه را و?ـــرانــه  م? خـواهد

فلسط?ن هست و مـا هست?ـم و سنگرها و سنگرها

من از ش?خ و عـرب ها?? که  م? تـرسند  ب?ـزارم

فـــدا? نــام  حــزب الله و  آن م?ـر غضنفـرهـا

همـان روز? که ملت ها به پا خ?زند نزد?ک  است

بـه آتـش م? کشنــد آن روز  بن?ــاد ستمگــرها

سکــوت مــرگبــار حــاکمان  ظلــم  مـ? م?رد

شب? و?ران شـود کاخ ستمکـاران و  کــافــرهــا

(محمود ملک ثابت)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۱ ، ۰۳:۴۶
احسان عابدی
فتوا? شر?ح قاض? به قتل امام حس?ن عل?ه السلام

در ا?ن روز از سال 61 ه.ق ابن ز?اد با استناد به فتوا?? که از شر?ح قاض? گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حس?ن عل?ه السلام تحر?ص کرد.(1)

1.الوقا?ع الحوادث:ج2ص124.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۱ ، ۰۳:۵۷
احسان عابدی
محرم امسال هم کربلا?? د?گر در غزه به پاست. ?ز?د?ان خونخوار باز هم هوا? دست انداز? به مسلم?ن دارند اما ا?ن بار با حملات گذشته فرق دارد. فرق? اساس?!

ا?ن بار جوانان غ?ور فلسط?ن? جا? جا? خاک اشغال شده خود در اسرائ?ل را با موشک ها? حاج حسن تهران? سوراخ سوراخ کرده اند. ا?ن بار غاصبان کافر دنبال سوراخ موش? برا? پناه م? گردند.(+)

برد موشک ها? حاج حسن به قلب تل آو?و رس?ده است. م? دانم حاج حسن که ا?ن روزها در حس?ن?ه اهل ب?ت و در جمع بهشت?ان مشغول روضه خوان? هست?. م? دانم که م? ب?ن? موشک ها?ت حالا خواب را از چشمان رذل نتان?اهو و گرگ ها? فرمانبرش ربوده است.

دست و پنجه تان طلا بچه ها? غزه که روسف?دمان کرد?د. شن?ده ا?م اسرائ?ل? ها درخواست آتش بس داده اند.(+) نم? دانند فقط شروع جنگ با آنها بوده است، پا?انش در دست بچه ها? غزه است.

همان ها که روز? با سنگ و قلاب سنگ به جنگ تن به تن تانک ها? سنگ?ن و فوق سنگ?ن صه?ون?ست ها م? رفتند، حالا دست شان پر از موشک ها? " فجر " حاج حسن تهران? مقدم است تا دن?ا را بر سر از خدا ب? خبران خراب کنند.

محرم هم?شه ?ک درس برا? ما داشته است:  " ه?هات من الذله "

مقاوم باش?د که آقا?م س?دعل? وعده داده است: " سوف تحرر "

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۰۷:۵۵
احسان عابدی

1.نامه امام حس?ن عل?ه السلام برا? اهل کوفه

در ا?ن روز امام حس?ن عل?ه السلام برا? بزرگان کوفه نامه ا? نوشتند و آن را به ق?س بن مسهّر ص?داو? دادند که به کوفه برساند.مأمور?ن ب?ن راه ق?س را گرفتند،و پس از آنکه او بر ضد ?ز?د وابن ز?اد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(1)

2.ورود عمر بن سعد به کربلا

در ا?ن روز عمر بن سعد با با شش ?ا نه هزار سوار برا? قتل پسر پ?امبر صل? الله عل?ه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکر گاه ساخت و خ?مه برافروخت. ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.(2)

1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص41.

2.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص40.از مد?نه تا مد?نه :343. معال? السبط?ن:ج1ص301. ف?ض العلام:ص143.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۰۳:۴۱
احسان عابدی