![](http://uploadpa.com/beta/12/f5i94j52yty64x67jamq.jpg)
روز عاشورا
و ا?نک م?دان? دوباره، ا?نک 72 ?ار و هزاران دشمن ک?نهتوز? که رحم و مروّت را از ازل ن?اموختهاند. ا?نک عاشورا که هر چه از آن بگو??م کم گفتها?م، از برخوردها? جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، ?ا عنا?ات و الطاف س?دالشهداء عل?هالسلام .
سرداران?، سپاه عظ?م? را به سو? جهنم رهبر? میکردند و امام معصوم? لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت میداد... و سرانجام شهادت، خون، ن?زه، عطش و اطفال، تاز?انه و سرها? بر?ده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...
1. در روز نهم محرم (تاسوعا? حس?ن?) شمر بن ذ? الجوشن با نامها? که از عب?داللّه داشت از "نُخ?له" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب ب?رون آمد و پ?ش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عب?داللّه را برا? عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وا? بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پ?ام زشت و ننگ?ن? برا? من آوردها?. به خدا قسم! تو عب?داللّه را از قبول آنچه من برا? او نوشته بودم بازداشت? و کار را خراب کرد?... .21
2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عب?داللّه بن ز?اد امان نامها? برا? خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس عل?هالسلام گرفته بود که در ا?ن روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ا?شان نپذ?رفت.
شمر نزد?ک خ?ام امام حس?ن عل?هالسلام آمد و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (فرزندان امام عل? عل?هالسلام که مادرشان امالبن?ن عل?هاالسلام بود) را طلب?د. آنها ب?رون آمدند، شمر گفت: از عب?داللّه برا?تان امان گرفتهام. آنها همگ? گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باش?م و پسر دختر پ?امبر امان نداشته باشد؟!22
3. در ا?ن روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس عل?هالسلام امام عل?هالسلام را باخبر کرد. امام حس?ن عل?هالسلام فرمود: ا? عباس! جانم فدا? تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصد? دارند؟
حضرت عباس عل?هالسلام رفت و خبر آورد که ا?نان میگو?ند: ?ا حکم ام?ر را بپذ?ر?د ?ا آماده جنگ شو?د.
امام حس?ن عل?هالسلام به عباس فرمودند: اگر میتوان? آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخ?ر ب?ندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدا? خود راز و ن?از کن?م و به درگاهش نماز بگذار?م. خدا? متعال میداند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس عل?هالسلام نزد سپاه?ان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با ا?ن درخواست ترد?د داشت، سرانجام از لشکر?ان خود پرس?د که چه با?د کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه! اگر اهل د?لم و کفار از تو چن?ن تقاضا?? میکردند سزاوار بود که با آنها موافقت کن?.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس عل?هالسلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میده?م، اگر تسل?م شد?د شما را به عب?داللّه میسپار?م وگرنه دست از شما برنخواه?م داشت.24
1. "خوارزم?" در مقتل الحس?ن و "خ?ابان?" در وقا?ع الا?ام نوشتهاند که در روز هشتم محرم امام حس?ن عل?هالسلام و اصحابش از تشنگ? سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابرا?ن امام عل?هالسلام کلنگ? برداشت و در پشت خ?مهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زم?ن را کَند، آب? گوارا ب?رون آمد و همه نوش?دند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپد?د شد و د?گر نشان? از آن د?ده نشد. هنگام? که خبر ا?ن ماجرا به عب?داللّه بن ز?اد رس?د، پ?ک? نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رس?ده است که حس?ن چاه میکَند و آب بدست میآورد. به محض ا?نکه ا?ن نامه به تو رس?د، ب?ش از پ?ش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حس?ن عل?هالسلام و ?ارانش سخت بگ?ر. عمر بن سعد دستور و? را عمل نمود.17
2. در ا?ن روز "?ز?د بن حص?ن همدان?" از امام عل?هالسلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ا? مرد همدان?! چه چ?ز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان ن?ستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان میپندار? پس چرا بر عترت پ?امبر شور?ده و تصم?م به کشتن آنها گرفتها? و آب فرات را که حت? ح?وانات ا?ن واد? از آن مینوشند از آنان مضا?قه میکن?؟
عمر بن سعد سر به ز?ر انداخت و گفت: ا? همدان?! من میدانم که آزار دادن به ا?ن خاندان حرام است، من در لحظات حسّاس? قرار گرفتهام و نمیدانم با?د چه کنم؛ آ?ا حکومت ر? را رها کنم، حکومت? که در اشت?اقش میسوزم؟ و ?ا دستانم به خون حس?ن آلوده گردد، در حال? که میدانم ک?فر ا?ن کار، آتش است؟ ا? مرد همدان?! حکومت ر? به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیب?نم که بتوانم از آن گذشت کنم.
?ز?د بن حص?ن همدان? بازگشت و ماجرا را به عرض امام عل?هالسلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ر? به قتل برساند.18
3. امام عل?هالسلام مرد? از ?اران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقات? داشته باشند.
شب هنگام امام حس?ن عل?هالسلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حس?ن عل?هالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علیاکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد ن?ز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بق?ه را مرخص کرد.
در ا?ن ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام عل?هالسلام که فرمود: آ?ا میخواه? با من مقاتله کن?؟ عذر? آورد. ?ک بار گفت: میترسم خانهام را خراب کنند! امام عل?هالسلام فرمود: من خانهات را میسازم. ابن سعد گفت: میترسم اموال و املاکم را بگ?رند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموال? که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن ز?اد ب?مناکم و میترسم آنها را از دم شمش?ر بگذراند.
حضرت هنگام? که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصم?م خود باز نمیگردد، از جا? برخاست در حال? که میفرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگ?رد و تو را در ق?امت ن?امرزد. به خدا سوگند! من میدانم که از گندم عراق نخواه? خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19
4. پس از ا?ن ماجرا، عمر بن سعد نامها? به عب?داللّه نوشت و ضمن آن پ?شنهاد کرد که حس?ن عل?هالسلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که ?ا به حجاز برمیگردم ?ا به مملکت د?گر? میروم. عب?داللّه در حضور ?اران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذ? الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عب?داللّه با پ?شنهاد عمر بن سعد موافقت کند.20
1. در روز هفتم محرم عب?د اللّه بن ز?اد ضمن نامها? به عمر بن سعد از و? خواست تا با سپاه?ان خود ب?ن امام حس?ن و ?اران، و آب فرات فاصله ا?جاد کرده و اجازه نوش?دن آب به آنها ندهد.15
عمر بن سعد ن?ز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شر?عه فرات مستقر کرد و مانع دسترس? امام حس?ن عل?هالسلام و ?ارانش به آب شدند.
2. در ا?ن روز مرد? به نام "عبداللّه بن حص?ن ازد?" ـ که از قب?له "بج?له" بود ـ فر?اد برآورد: ا? حس?ن! ا?ن آب را د?گر بسان رنگ آسمان? نخواه? د?د! به خدا سوگند که قطرها? از آن را نخواه? آشام?د، تا از عطش جان ده?!
امام عل?هالسلام فرمودند: خدا?ا! او را از تشنگ? بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حم?د بن مسلم میگو?د: به خدا سوگند که پس از ا?ن گفتگو به د?دار او رفتم در حال? که ب?مار بود، قسم به آن خدا?? که جز او پروردگار? ن?ست، د?دم که عبداللّه بن حص?ن آنقدر آب میآشام?د تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فر?اد میزد: العطش! باز آب میخورد، ول? س?راب نمیشد. چن?ن بود تا به هلاکت رس?د.16
16. ارشاد ش?خ مف?د، ج2، ص86.
1. در ا?ن روز عب?داللّه بن ز?اد نامها? برا? عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر ن?رو? نظام? اعم از سواره و پ?اده تو را تجه?ز کردهام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برا? من میفرستند.
2. در ا?ن روز "حب?ب بن مظاهر اسد?" به امام حس?ن عل?هالسلام عرض کرد: ?ابن رسول اللّه! در ا?ن نزد?ک? طائفها? از بن? اسد سکونت دارند که اگر اجازه ده? من به نزد آنها بروم و آنها را به سو? شما دعوت نما?م.
امام عل?هالسلام اجازه دادند و حب?ب بن مظاهر شبانگاه ب?رون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهتر?ن ارمغان را برا?تان آوردهام، شما را به ?ار? پسر رسول خدا دعوت میکنم، او ?اران? دارد که هر ?ک از آنها بهتر از هزار مرد جنگ? است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسل?م نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکر? انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عش?ره من هست?د، شما را به ا?ن راه خ?ر دعوت مینما?م... .
در ا?ن هنگام مرد? از بنیاسد که او را "عبداللّه بن بش?ر" مینام?دند برخاست و گفت: من اول?ن کس? هستم که ا?ن دعوت را اجابت میکنم و سپس رجز? حماس? خواند.
سپس مردان قب?له که تعدادشان به 90 نفر میرس?د برخاستند و برا? ?ار? امام حس?ن عل?هالسلام حرکت کردند. در ا?ن م?ان مرد? مخف?انه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مرد? بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سو?شان فرستاد. آنان در م?ان راه با ?کد?گر درگ?ر شدند، در حال? که فاصله چندان? با امام حس?ن عل?هالسلام نداشتند. هنگام? که ?اران بنیاسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تار?ک? شب پراکنده شدند و به قب?له خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حب?ب بن مظاهر به خدمت امام عل?هالسلام آمد و جر?ان را بازگو کرد. امام عل?هالسلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه" 14
14. بحارالانوار، ج44، ص386.
مادرم از اشک روضه مرا ش?ر داده است
در ش?رم آب کرده ول? سود با من است
1. در ا?ن روز عب?داللّه بن ز?اد، شخص? بنام "شبث بن ربع?"10 را به همراه ?ک هزار نفر به طرف کربلا گس?ل داد.11
2. عب?داللّه بن ز?اد در ا?ن روز دستور داد تا شخص? بنام "زجر بن ق?س" بر سر راه کربلا با?ستد و هر کس? را که قصد ?ار? امام حس?ن عل?هالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام عل?هالسلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان ا?ن مرد 500 نفر بودند.12
3. در ا?ن روز با توجه به تمام محدود?تها?? که برا? نپ?وستن کس? به سپاه امام حس?ن عل?هالسلام صورت گرفت، مرد? به نام "عامر بن اب? سلامه" خود را به امام عل?هالسلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رس?د.??
11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحس?ن(مقرّم)، ص199.
13. همان.
زم?ـن غـــزه رنگ?ـن است از خــون کبــوتــرهـا
به رو? دست هــا مـانده است پ?کـرهـا? اصغرها
صدا? ضجــه زن ها? کــودک مــرده م? آ?ـد
?ق?ن در خاک و خون افتاده مروار?ــد و گوهــرهـا
م?ان نعـره د?ـــوان و هـــل مــن نــاصر مظلوم
نم? دانـم چــرا خـوابند ?ــوسف را بـــرادرهـــا
نبــرد? نــابـرابـر مشت بـــا شمش?رهـا?ـ? ت?ـز
در ا?ن دن?ا? نامـرد? و ا?ـن از پشت خنجــرهــا
فضـا? کـور دن?ـا غـزه را و?ـــرانــه م? خـواهد
فلسط?ن هست و مـا هست?ـم و سنگرها و سنگرها
من از ش?خ و عـرب ها?? که م? تـرسند ب?ـزارم
فـــدا? نــام حــزب الله و آن م?ـر غضنفـرهـا
همـان روز? که ملت ها به پا خ?زند نزد?ک است
بـه آتـش م? کشنــد آن روز بن?ــاد ستمگــرها
سکــوت مــرگبــار حــاکمان ظلــم مـ? م?رد
شب? و?ران شـود کاخ ستمکـاران و کــافــرهــا
(محمود ملک ثابت)
در ا?ن روز از سال 61 ه.ق ابن ز?اد با استناد به فتوا?? که از شر?ح قاض? گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حس?ن عل?ه السلام تحر?ص کرد.(1)
1.الوقا?ع الحوادث:ج2ص124.
ا?ن بار جوانان غ?ور فلسط?ن? جا? جا? خاک اشغال شده خود در اسرائ?ل را با موشک ها? حاج حسن تهران? سوراخ سوراخ کرده اند. ا?ن بار غاصبان کافر دنبال سوراخ موش? برا? پناه م? گردند.(+)
برد موشک ها? حاج حسن به قلب تل آو?و رس?ده است. م? دانم حاج حسن که ا?ن روزها در حس?ن?ه اهل ب?ت و در جمع بهشت?ان مشغول روضه خوان? هست?. م? دانم که م? ب?ن? موشک ها?ت حالا خواب را از چشمان رذل نتان?اهو و گرگ ها? فرمانبرش ربوده است.
دست و پنجه تان طلا بچه ها? غزه که روسف?دمان کرد?د. شن?ده ا?م اسرائ?ل? ها درخواست آتش بس داده اند.(+) نم? دانند فقط شروع جنگ با آنها بوده است، پا?انش در دست بچه ها? غزه است.
همان ها که روز? با سنگ و قلاب سنگ به جنگ تن به تن تانک ها? سنگ?ن و فوق سنگ?ن صه?ون?ست ها م? رفتند، حالا دست شان پر از موشک ها? " فجر " حاج حسن تهران? مقدم است تا دن?ا را بر سر از خدا ب? خبران خراب کنند.
محرم هم?شه ?ک درس برا? ما داشته است: " ه?هات من الذله "
مقاوم باش?د که آقا?م س?دعل? وعده داده است: " سوف تحرر "
1.نامه امام حس?ن عل?ه السلام برا? اهل کوفه
در ا?ن روز امام حس?ن عل?ه السلام برا? بزرگان کوفه نامه ا? نوشتند و آن را به ق?س بن مسهّر ص?داو? دادند که به کوفه برساند.مأمور?ن ب?ن راه ق?س را گرفتند،و پس از آنکه او بر ضد ?ز?د وابن ز?اد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(1)
2.ورود عمر بن سعد به کربلا
در ا?ن روز عمر بن سعد با با شش ?ا نه هزار سوار برا? قتل پسر پ?امبر صل? الله عل?ه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکر گاه ساخت و خ?مه برافروخت. ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.(2)
1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص41.
2.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص40.از مد?نه تا مد?نه :343. معال? السبط?ن:ج1ص301. ف?ض العلام:ص143.