پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

نامیرا

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۵۵ ق.ظ

شنیدم رهبر معظم انقلاب در بازدیدشان از نمایشگاه کتاب، روی 2 کتاب دست گذاشته اند که یکی از انها رمان فاخر " نامیرا " بوده است. به همین بهانه نگاهی به نامیرا می دارم هرچند ناقص و نارسا:

رمان عاشورایی " نامیرا" اثری است ستودنی از صادق کرمیار که انتشارات نیستان چاپ دوم آن را نیز وارد بازار کرده است.

نامیرا داستان نفاق و تزویر و منفعت طلبی است. داستان مردمانی است که در یک پیچ بزرگ تاریخی٬ مردد و مشکک می شوند در انتخاب یک مسیر. مسیری که خیلی هایشان اشتباهی انتخاب کردند و خود را برای همیشه روسیاه نمودند.
رمان، بیان فوق العاده گیرایی دارد و به نظرم به خوبی توانسته نفاق و تزویر کوفیان را نشان دهد. وقتی حالات شبث ابن ربعی را ترسیم می کند، پرده از عمق نفاق چنین شخصیتی بر می دارد.

 هرکس در این رمان نشان دهنده یک تیپ شخصیتی در بین خواص در اسلام است.
عمرو بن حجاج نماد آنهایی است که جهاد ومبارزه را برای ارتقای حال و روز خود و قبیله خود می خواهند.
شبث نماد منافقینی است که محافظه کارانه منتظر فرصت های منفعت دار است.
ربیع نشان دهنده کسانی است که عمق دینی و اعتقادی ندارند ولی بواسطه حادثه ای کنجکاو و احساساتی می شوند.
عبدالله نماد کسانی است که دغدغه دین دارد، گرچه بین تشخیص حق و باطل مردد است و در نهایت راه را از بیراه تشخیص می دهد.
و البته قهرمان داستان عبدالله بن عمیرکلبی است.

وی که افتخارش نبرد با کفار و مشرکین و در مرزها و ثغور اسلام است٬ به عنوان یک جنگجوی قهرمان بین مردم - حتی مخالفانش- مورد احترام و تکریم است. عبدالله تا انتها از جنگ بین مسلمانان ناراحت است و سخت در اضطراب. می خواهد برود از شهری که در آن بوی مسلمان کشی به مشامش می رسد.

وی در ابتدا با عقل معاشش به ماجرا می نگرد و می گوید: حضرت علی(علیه السلام) و فرزندش امام حسن (علیه السلام) شهید نامردی مردمان کوفه شدند، پس حسین بن علی(علیه اسلام) با عقل  و تدبیرش به این نتیجه می رسد که دعوت کوفیان را اجابت نکند.

عبدالله دلش برای حسین(علیه السلام) می سوزد و از خود می پرسد که چرا همچو اویی خود را در فتنه دیگران انداخته است و...

داستان ازدواجی که در نامیرا آمده خیالی است ولی مابقی ماجراها واقعیتی است که باید عبرت ها از آن گرفت.

تکه طلایی کتاب

پاسخ انس به عبدالله بن عمیر:

" و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم٬ که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم. و من ... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم٬ که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟"


به هرحال ما لذت بردیم از این رمان
دست کرمیار درد نکناد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۲۳
احسان عابدی

نظرات  (۷)

انشاالله خواهیم خواند
آقا احسان دستت درد نکنه. حتما میخونمش. بالاخره آقا تایید کردند دیگه
نویسندگان تاریخ مذهبی به خودشان اجازه می دهند راحت توی تاریخ تخیل کنند
هرچندنوع نگاه آدمی در روایت ها تاثیر می گذارد
آفرین به شما که اول نفری هستید که از شوک نمایشگاه و گرفتگی ماهیچه ها پس از آن خلاص شده اید و مطلب نوشته اید.



امین! (بالهجه کردی)
خداقوت مشاور اعظم!
دیگه بالاخره گفتیم یه کاری کرده باشیم دیگه
مراسمات عقدکنون به کجا رسید؟!
تبریک
کتاب خوبی است قبلا نگاهی انداخته بودمش
به به آقای بهرامی .سلام علیکم
می بینم که بچه های منابع دارن همدیگه رو پیدا می کنند.
تا باشه از این نمایشگاه ها و مشاوره ها باشه
سلام
خداقوت
امید که حضرت ابا غرغر علیه ما علیه عقد کرده باشد و گوشی برای شنیدن افاضاتشان یافته باشند این را برای آن حضرت سومی عرض کردیم که همچنان در حال بی حالی پراکنی است و در غیب و حضور از وظیفه باز نمی ماند .
نامیرا برش خوبی از تاریخ است اما نویسنده خیلی عجله داشته است و تخیلش کم بوده است و تاریخ را با خیال آمیخته است و خواننده نمی داند دارد تاریخ می خواند یا رمان .
به نظر بنده نگوییم رمان بهتر است .
در ضمن فرمویید آقا بر آن دست گذاشته اند یعنی چه ؟
دست جسمی یا دست توجه ای ؟


سلام. متشکر. ما از آقای نیلی شنیدیم. دست توجهی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی