پابرهنگان

پابرهنگان

لذت دوستی با پابرهنگان در این است که مطمئنی ریگی به کفش خود ندارند...

طبقه بندی موضوعی

خاطرات من از زندان/2

پنجشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۲:۲۶ ق.ظ

بعد از کتابخانه د?ج?تال برا? بازد?د از کتابخانه اصل? به طبقه بالا رفت?م و به درخواست ما آرم?ن هم همراه? مان کرد. ورود? کتابخانه بر خلاف بس?ار? از کتابخانه ها? سطح شهر خ?ل? منظم و مرتب و البته جذب کننده با م?زها? مطالعه ا? تم?ز و نو بود.
مسئول ا?ن کتابخانه بالغه مرد? بود به نام سع?د. از ادب?اتش فهم?دم که اهل کتاب است. کتابخانه ب?ش از 18000 نسخه کتاب داشت و جالب ا?نکه از جمع?ت 2500 نفر? زندان، ب?ش از 700 نفر در کتابخانه به صورت مستمر و فعال عضو بودند.
برا? اعضا کارت عضو?ت هم صادر م? شد. گرچه کتاب ها بدل?ل عدم وجود نرم افزار مخصوص، ثبت نشده بود اما در دفتر ثبت دست? تمام کتاب ها ثبت م? شد و آقاسع?د تاک?د داشت که همه کتاب ها ثبت دفتر? شده اند.
آقا سع?د که گو?ا خبر از حوزه کار? ما داشت، سر?ع و با همکار? دونفر د?گر از زندان?ان د?گر ف? البداهه ل?ست? از کتاب ها? مورد ن?از زندان نوشتند و به ام?د ته?ه، تحو?ل بنده دادند.
از عناو?ن برخ? کتاب ها واقعا شوکه شدم!!: چهار اثر فلورانس اسکاول ش?ن، کمد? اله? دانته، صدسال تنها??، اد?سه هومر، کنت مونت کر?ستو، چن?ن گفت زرتشت ن?چه، مجموعه آثار داستا?وفسک?، مجموعه آثار هرمان هسه و و?کتوهوگو، نبرد من ه?تلر، خشم و ه?اهو، آثار صادق هدا?ت، شوهر اهو خانم، کلئوپاترا، آثار جبران خل?ل جبران، تبر?ز مه آلود، ده مرد رش?د، خداوند الموت، کتاب ها? برا?ان تر?س? و اسپنسر جانسون و د?ل کارنگ? و ....
با تاک?د از ته?ه کنندگان ل?ست پرس?دم که واقعاً ا?ن کتاب ها را ن?از دار?د؟ گفتند: م? دان?م خ?ل? از ا?نها را نم? فرست?د اما ا?نها را در زندان م? خواهند!!
نکته جالب و البته قابل تامل در ارسال کتاب به ا?ن کتابخانه، ارسال کتب فلسف? و تخصص? علوم اجتماع? بود. مثلاً کتاب فوق سنگ?ن " هست? و زمان " مارت?ن ه?دگر ?ا " از هگل تا ن?چه " و چند?ن و چند کتاب سخت فلسف? در کتابخانه زندان واقعا تعجب برانگ?ز بود!!
درخواست کتاب تعب?ر خواب هم جالب بود که گو?ا بدل?ل خواب ها? عج?ب و غر?ب زندان?ان، خ?ل? مورد ن?ازشان واقع م? شود! ?ک نسخه تعب?ر خواب بود که به قول آقا سع?د باق? مانده از دوران ?وزارس?ف است.
پرواز کتاب (همان بردن و برنگرداندن کتاب!) هم که در آن مح?ط ن?از به توض?ح ن?ست ...
در ح?ن بازد?د جوان? آمد و سراغ کتاب ها? آلبرکامو را گرفت.
گوشه پنجره کوچک کتابخانه، فاخته ا? لانه ساخته و گو?ا رو? تخم ها?ش نشسته بود. آرم?ن گفت: نم? دانم ا?نکه آزاد است چرا با پا? خودش به ا?نجا امده است...
مجموعه ا? که در کتابخانه بود قد?م? بود و البته مقاد?ر ز?اد? کتب مذهب? بلااستفاده که سازمان ها? دولت? برا? تخل?ه انبار خود به زندان هد?ه کرده بودند!
شن?دن حکم اعدام آقا سع?د هم که خودش کتابخوان حرفه ا? بود بار د?گر ناراحتم کرد و ا?ن ناراحت? با شن?دن ا?نکه او بچه دوقلو دارد، آتشم زد ...
با خنده تلخ? از آقا سع?د و آرم?ن و بق?ه اهال? کتاب جمع شده در کتابخانه خداحافظ? کردم.
مسئول اصل? کتابخانه که از مسئول?ن فرهنگ? زندان بود دعوتم کرد به بازد?د از سا?ر بخش ها? زندان. دل?ل? برا? رد دعوتش نبود.
به بند جوانان رفت?م که نما?شگاه? از کتاب ها? مسابقات فرهنگ? نهاد کتابخانه ها? عموم? کشور برپا کرده بودند. گرچه استقبال خوب نبود اما هم?ن که م? آمدند، نگاه? به جلد کتاب م? کردند، آن را ورق م? زدند و م? رفتند رضا?ت بخش بود و چقدر ناراحت کننده بود د?دن جوانان? کم سن تر از خودم که هر ?ک به دل?ل? بهتر?ن دوران زندگ? شان را در حبس به سر م? بردند.
از بخش آموزش مهارت ها? فن? هم د?دن کردم. پرورش ماه? اول?ن کارگاه بازد?د مان بود. بعد از آموزش، م? توانند ماه?ان? که پرورش م? دهند را بفروشند.
کارگاه معرق کار? چوب و فلز هم خ?ل? جالب بود. دست ساخته ها?? م? د?دم که در بازار ند?ده بودم. هنرشان قابل تحس?ن بود و البته کارها? شان هم از جنس فرهنگ د?ن? و مذهب? بود.
در کارگاه تراش چوب، مرد تقر?باً 35 ساله ا? مشغول بود که گو?ا از اهال? شرق کشور بود و به جرم موادمخدر محبوس شده بود. اول کار ?ک? از دست ساخته ها? خودش را هد?ه بهم داد و با ذوق گفت: 2-3 روز د?گه مونده تا در ب?ام. گفتم به سلامت?. چند وقته زندان?؟ گفت: 13 سال و خرده ا?!! گفتم باز هم هوس م? کن? بر? سراغش؟ گفت: به هفت پشتم بخندم د?گه سراغ خلاف برم. د?گه بسمه!
کارگاه بعد? تعم?ر موتور لوازم خانگ? بود. 2 مرد بالا? 40 سال که کُرد بودند مشغول تعم?ر موتور کولر بودند. از جرم شان پرس?دم. ?ک? اقدام عل?ه امن?ت مل? (به قول خودش از نوع عمل?ات?!) و د?گر? همکار? با پژاک! سر?ع خداحافظ? کرد?م و ب?رون آمد?م.
در کارگاه تراش سنگ ها? ق?مت? که انصافاً کارها? ز?با?? تول?د کرده بودند، ?ک? از زندان?ان گفت: آقا من تمام کتاب ها? کتابخانه را خوانده ام، د?گر برا?م تکرار? شده. اگر م? شود کتاب جد?د ب?اور?د. پرس?دم چندسال است ا?نجا??؟ گفت: 4 سال? م? شود.
از چند کارگاه د?گر از جمله پرورش قارچ، مبان? کامپ?وتر، تعم?ر موتورس?کلت و خ?اط? هم بازد?د کردم. فقط بخش نسوان ماند که ... وقت ز?غ بود و با?د بر م? گشتم اداره!
ا?ن روز برا?م ماندگار بود. د?دن چن?ن اماکن? برا? هرکس? با?د عبرت آموز باشد. به خودم گفتم ه?چ چ?ز ارزش آن را ندارد که آدم? ?ک روز هم در ا?نجا محبوس شود. طرف 13 سال بود زندگ? اش را در زندان گذرانده بود! فکر کن! بنده 1 ساعت و ن?م با تشر?فات از زندان بازد?د کردم، هم حوصله ام سر رفت و هم احساس تنگ? و گرفتگ? کردم، آنوقت طرف 13 سال از بهتر?ن دوران عمرش را در ا?نجا ط? کرده است. 13 سال? که گفتنش آسان است اما اگر فکر کن? مو بر تنت س?خ م? شود!
ام?دوارم روز? برسد که ه?چ کس جرم? مرتکب نشود و زندان ها? ما خال? از سکنه گردد.... آم?ن


* چند روز? م?همان حضرت معصومه(سلام الله عل?ها) هستم...
** آخر?ن روزها? اجاره نش?ن? ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۲۳
احسان عابدی

نظرات  (۹)

منم ?ک سر? بزنم به زندان ...


شما در زندان نفس تان محبوس هست?د!
ارادت دار?م آقارضا
برادر حاج احسان تو مطمئنی رفته بودی زندان!!!!
یک وقت مجموعه خدماتی، فرهنگی یا اصلا شاید کتابخونه آستان قدسی جایی بوده ها!
خوب فکر کن
ولی خداییش کنت مونت کریستو رو نفرستی براشون که فردا پس فردا فرار کنن به جرم هم دستی می گیرنت
شما وضع زندان هاتون خیلی خوبه هااااااا
ما کتابخونه اینجوری نداریم
عجب زندانها?? دارد ا?ن ?زد!!!!!!!!!!!!!!!
باکر?م? درست صحبت کن
سلام احسان خودم
کاش از د?د ?ک کتابخوان و کتابدار نم?رفت? از د?د عابد? دب?ر جاد م?رفت?


سلام
?ه قسمت?ِش البته با ا?ن د?د بود. کمتر تو? مطلب از ا?ن د?د نوشتم!
سلام
خ?ل? حالم رو بدکرد...
مدت? هست که ?ه سوال فکرم رو خ?ل? مشغول کرده...واقعاتو? اسلام ا?ن رودار?م که آدم هاروبا?دبه خاطرهرکار ر?ز ودرشت? زندان بندازن(لااقل ?ه قسمت ازمجازات زندان باشه)؟...?عن? نم? شه ?ه جورد?گه مجازات کرد؟...فکرکنم آقاهم ?ه مدت پ?ش درمورد "زندان"مطالب? رومطرح کردن

هم?شه پ?روزباش?د
ما را هم دعا بفرما??د
آخر?ن روزها? اجاره نش?ن? مبارک باشه!
ا?نجا که گفت? دانشگاه ?زده ?ا زندان ?زد؟


ممنون
والا نوشته بود زندان مرکز? ?زد!
سلام
ممنون ازا?نکه جوابمو نداد?د!!!


سلام
کدوم سوال؟!
با ا?ن توص?فات? که شما کرد?ن منم دوست دارم برم بب?نم اونجا رو.
دانشجو? دانشگاه ?زدم، راستش قد?م ?ه بار زندان استان خودمون رفتم تاا?ن حد نبودن...
ول? دوس دارم ا?نجا ب?ام اما راه که نم?دن
با?د تحق?ق بردارم اما در را?طه با چ?؟؟؟!!!!!1

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی